سپاس فراوان خدای مهربان را که به من جان و دلی بخشید برای طی کردن راهی در تاتر بعد از سالها ....خدایا شکر تو را
اجرای امشب را تقدیم میکنیم روح پردیس افکاری....
دلم گرفته از روزگار سخت.....دلم سخت گرفته.....از این شکل رفتنها....واین زخمه های روزگار.....تاوان پس میدهیم به یکه تازی طغیانگر خود......ریشه در دروغ و ریاکاری .....دارد گلهای باغی که افیونی است از کردار آدمیتی در چاه حقارت.......کجاست آن جرقه آگاهی.......کجاست آن روزنه نور راستگویی.....کجاست لحظه خوب صمیمیت و درستکاری......پردیس افکاری ....رفتی....انگار همین دیروز بود در فیلم سینمایی دخترک کنار مرداب...چقدر مهربان بودی و خوب.....خوشحالم از آن لحظهها....مرا ببخش ....خوب شد رفتی ....دنیای ما زیاد هم قشنگ نیست.....میایم ....در آنسوی زندگی که نمیدانم چیست....و تلاش میکنم تا آخرین لحظه رفیق باشم.راستگو باشم و عاشق .....و بی ریا .....خدایا شکرت......