فانتزی هوشمند آقای ملکی جو که در نگاه اول سطحی به نظر می رسد ولی در عین حال آدم را به ژرف کاوی خلاقانه نزدیک میکنه...مفاهیم در یک روند فیزیکی و با تاکید بر حرکات صورت و بدن بازیگران در ذهن مجسم میشن و تماشاگر تا به اکتشاف نزدیک میشه تلنگری اون را از اکتشاف باز میداره و فقط آدم به بازآفرینی دنیایی که خود او هم اتفاقا توش هست بسنده میکنه مثل صحنه ی ناکامی خانم لیلی رشیدی از پرواز که با لبخند مکرر ایشون همراه بود که انگار ارتباط ایشون را با واقعیت قطع میکرد ... درست اتفاقی که در دنیای امروز برای ما می افته و مارو به انسان هایی تبدیل کرده که خودمون را درون کادری افسانه ای قرار داده ایم ( یا حتی داده اند!) و به بقیه نشون داده میشیم...(نشستن ایشون در در اون قاب با بال هاشون این مفهوم را برای من تداعی کرد)
اشیا صحن و لباس که از هر کدام به عنوان نشانه ای بهره گرفته شده بود به بیان داستان کمک میکرد و همچنین صوت های انتزاعی نمایش که هرکدام باز هم تماشاگر را به رمزگشایی خاص خودش وا داشته بود... برای من مثلا ضرب آهنگ های متفاوت تکرار شونده ی پاها فضایی استبدادی و سخت گیرانه ای را تداعی میکرد و کل صحنه را به مصممترین جامعه بدل میکرد و البته در عین حال جامعه ای متوحش و بستوه آمده و مغموم...
در آخر به همه ی عوامل نمایش خسته نباشید و تبریک میگم و به نظرم نمایش بسیار عالی بود از خیلی جهات!
حتی جنبه هایی ناخاسته که باز هم ب تاثیر
... دیدن ادامه ››
داستان کمک میکرد مثلا عرقی ک از صورت آقای ناصر نصیر روی پیرهنشون میریخت.. و واقعا از دیدن نمایش از ابتدا تا انتها لذت بردم ... و نمایشی است که جای حرف و نقد بسیاری داره...
واقعا خسته نباشیدد و تبریککککککککککک
همه عالی بودید