در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال هادی بشری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 08:56:22
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سلام دوستان
دو بلیط برای روز یکشنبه مورخ 95/12/22 ساعت 21 روی صندلی ردیف 8 موجود است
09124921994
با تشکر
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش در روز شنبه 15 اسفند هم اجرا دارد ؟
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
من حدود 9ماهه عضو باشگاه تیاتر باران شدم. از ابتدا قرار بود بلیت ها به همراه دونفر همراه با تخفیف 50 درصدی ارائه بشه که این امر محقق نشد. از اونجا که تیاترهای باران در رزوهای یکشنبه با تخفیف 40درصدی ( تنها 10 درصد کمتر از امتیاز درنظر گرفته شده برای نفرات عضو باشگاه باران ) ارائه میشه آیا نباید امتیاز مناسبتری را برای اعضای باشگاه در نظر گرفت؟
محمد ظلی و تئاتر باران این را خواندند
سلام دوست عزیز پس از شکل گرفتن باشگاه باران، همه ی تخفیف ها برای عموم برداشته خواهد شد. ممنون از توجه تون
۰۳ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با سلام
چرا امکان خرید در روز پنج شنبه میسر نیست؟ ( سیستم اجازه انتخاب صندلی را به شما نمی دهد )
با تشکر
لیلى شجاعى این را خواند
سلام
سعی می‌کنیم اشکال را به زودی برطرف کنیم
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
با تشکر از پیگیری شما
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دوست گرامی جناب آقای بشری،

من از وبلاگ کافه نقد که احتمالا متعلق به شما بوده است، بازدیدی داشتم و نوشته های جدی ی شما را در آن دیدم.
در مورد این نوشته (فراوانی در بسندگی است)
http://naghddooni.blogfa.com/?p=2
پرسش هایی برایم پیش آمد که به علت خرابی ای میل تان و بخش نظر دهی، نتوانستم آن ها را به عرض برسانم.

ممنون ... دیدن ادامه ›› می شوم در فرصتی که داشته باشید، با ای میل این کمترین تماس بگیرید تا بتوانم پرسش ام را خدمت تان عرض کنم.
پیشاپیش ممنون تان خواهم شد.
با احترام،
کمترین، کشانی
keshanigh@gmail.com
۲۷ خرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سخن آغازین
452 نفر این نمایش را دوست داشته اند و 135 نفر این نمایش را دوست نداشته اند. ( نظرات دوستان در تیوال تا این لحظه )!!!صدای سوت و تشویق تماشاگران نیز مصدق این نکته بود که فرمان آرا با هر تکنیکی توانسته بیش از نیمی از تماشاگران را خرسند نگه دارد. البته بحث تبارشناسی تماشاگران نه هدف این نوشته است و نه من جسارت سخن از آن. و صرفا به صحبت یکی از منتقدین سینما به عنوان یک جمله تامل انگیز در این امر بسنده می کنم که " فروش خوب و استقبال مردم صرفا به منزله هنری بودن اثر نیست. شاید هنر آن مرز و بوم در سیر قهقرایی قرار دارد و سلیقه مردم تنزل پیدا کرده است ".
در باب اثر:
1. دکور
الف . بخوبی طراحی ولی بهمان خوبی استفاده نشده بود. پله هایی که تا میانه های اجرا تداعی کننده طبقه در نظام اجتماعی بود ( پادشاه در بالاترین قسمت آن قرار می گرفت و این سلسله مراتب تا پایین ادامه می یافت) ناگهان در میانه داستان بهم می ریزد و بازیگران از هر درگاهی وارد می شوند و تمامی معادلات را بهم میزنند .( برای مثال به یاد آورید صحنه ای که سر تامس مور در زندان است و خانواده او از بالای صحنه وارد ... دیدن ادامه ›› می شوند.)
ب. قیمت بلیت من ارزان است پس می بایست نیمی از بازیگران را ببینم!!!!گویا طراح دکور این اجرا به کل فراموش کرده بود که تالار وحدت بالکن هایی دارد که دوستانی ( چه بسا تیاتری و دانش جو ) با اشتیاق در آن نظاره گر اجرا هستند. دیدن صحنه ای که تماشاگران در آن به دلیل عمق میدان زیاد و بسته بودن ابتدای سن از دیدن بازیگران محروم بودند شایسته تیاتر این کشور نیست.
2. موسیقی
موسیقی این اجرا می توانست کمک بیشتری در ریتم اجرا داشته باشد ولی دلیل استفاده بسیار محدود از موسیقی برای من علامت سوال بزرگی است و وقتی با کندی بیش از حد اجرا روبرو می شوم این علامت بزرکتر نیز می گردد!!!
3. نور
نور اجرا یکی محاسن این کار در خلق صحنه هایی چشم انداز بشمار می آید و نکته ای که یکی از کاربران ( جناب آقای شاهین نصیری ) در مورد عدم هماهنگی نور در روزهای آغازین اجرا بدان اشاره نمودند نیز برطرف گردیده بود. البته جای اندکی نور قرمز نیز در جاهایی احساس می شد ولی در مجموع من شیفته نورپردازی دقیق این کار شدم.
4. بازی:
وقتی نقطه قوت اجرا بالفعل نمی گردد. ومتاسفانه " مردی برای تمام فصول " از همان جایی جذابیت خود را از دست می دهد که انتظار نمی رود و پرواضح است که در تیاتر دیالوگ محور ( دیالوگ های عمیق و حساب شده ) فرمان آرا این قصور پررنگ تر نیز می شود. فرمان آرا با کم رنگ کردن موسیقی و استفاده محدود از وسایل صحنه قصد دارد توجه تماشاگر را به بازیگر معطوف کند اما آیا موفق بوده است؟؟؟ بگذارید از بازی خود او شروع کنیم ( نه در این مورد سکوت را ترجیح می دهم که تماشاگر و خواننده خود فهیم است ) . اگرچه انتخاب کیانیان در نقش سر تامس مور با توجه خصایص ظاهری و شخصیتی انتخابی درست بوده ولی کیانیان، تنها بی حسی و مصنوعی بودنش را در استیج وحدت به یادگار گذاشت و من در لحظاتی به جد آرزوی اتمام اجرا را داشتم. تپق های پیاپی کیانیان در شب های پایانی اجرا ( و در کمال ناباوری در Climax و Disturbance نمایش ) قابل اغماض نیست. ( بازی کیانیان با خانواده اش در زندان را با صحنه ای مشابه در تیاتر سقراط با بازی درخشان فرهاد آییش مقایسه کنید ) . سردی بیش از اندازه کیانیان در نقشش نه از حس بی اعتنایی سر تامس مور نسبت به این جهان که از عدم ممارست او در تحلیل نقش است. سیامک صفری هم گرچه به عنوان عاملی که اندکی ریتم کند اثر را تسریع بخشید و تحمل 120 دقیقه را کمی آسان تر نمود، ولی در سطح یک راوی باقی ماند. انتظار می رفت که انتخاب سیامک صفری به عنوان رئیس هیئت منصفه در بخش های پایانی شاهد هنرنمایی بیش تری از او باشیم ولی دریغ از حتی یک دیالوگ. فرمان آرا معنی دقیق سیاهی لشکر را در تیاترش اجرا نمود در صورتی که می توانست با کمی درایت از این افراد جهت شکل دهی ساختار درام بهره جوید ( تصویر هیئت منصفه را بیاد آورید ) . احساس می کردم همان سیامک صفری " ناقوس ها برای چی ن به صدا در می آیند؟ " در این نمایش حضور دارد.
سخن پایانی :
باید به این باور برسیم که تماشاچی امروزی را با نور و اندکی موسیقی نمی توان 120 دقیقه در صندلی میخ کوب کرد . این کار عملی نیست مگر با بازیگر. تاریخ این مدیوم حکایت از تیاترهایی از طلوع تا غروب را دارد که نورشان خورشید بود و موسیقی آن ها آواز همسرایان. و گرچه " مردی برای تمامی فصول " با نور و موسیقی و دکور تماشاگر را راضی نگه داشت ای کاش اندکی هم به ارتباط بازیگر و تماشاگر می پرداخت.
پی نوشت:
مثل اینکه در اجراهای امروزه باب شده که برخی افراد خود را مستحق این می دانند که با تاخیر وارد تالارها شوند و این مساله در اجراهای سالن اصلی تیاتر شهر و تالار وحدت بدلیل وسعت بیشتر، سبب از دست دادن کامل بخش آغازین اجراها گردیده. و این تیاتر نیز مستثنی از این امر نبود و بنده تا 10 دقیقه آغازین هیچ دیالوگی از تیاتر را نفهمیدم. دیگر صحبت از صداهای گوشی و ...برای غیر فرسایشی شدن بحث به کنار.
باهاتون موافقم مخصوصا تپق های آقای کیانیان منم روزای آخر نمایش رفتم ، تعجب کردم از بازی مصنوعی و تپق های پی در پی آقای کیانیان ، فرمان آرا هم که اصن بازی بلد نبود ، سیامک صفری هم نقش های کلیشه داره بازی میکنه در این تئاتر همینطور
۰۸ دی ۱۳۹۳
اجرای مردی برای تمام فصول به اتمام رسید.
بنابر آمار سایت تیوال بیش از 75 درصد بازدیدکنندگان سایت که قاعدتاً از تماشاچیان نمایش نیز بوده اند ،رضایت داشته اند.457 نفر از 593 نفر.البته این آمارشناور است.
این آمار میشود جواب خیلی از تخریب کنندگان و منتقدنماها باشد.کسانی که هفته اول اجرا حتی قبل از تماشای نمایش دست به هجمه به آن زدند.
یاد بگیریم کمی ... دیدن ادامه ›› صبور باشیم.
یاد بگیریم زحمات جمعی از نخبگان این مرزوبوم را ارج بنهیم.
یادبگیریم ندیده و نشنیده قضاوت نکنیم.
یاد بگیریم بیشتر مطالعه کنیم.
یادبگیریم درست نقد کنیم.
یادبگیریم به نظرات مخالف خود احترام بگذاریم.
در پایان ،بهمن خان فرمان آرا خیلی مخلصیم.منتظر کارهای بعدی هستیم.
۱۴ دی ۱۳۹۳
جناب آقای مازیار
به جای تملق و مدح از کارگردان منتظر نوشته هایتان هستیم. بکارگیری کلماتی همچون بهمن خان و مخلصیم در این سایت و مقوله نقد محلی از اعراب نداشته .
۱۰ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نکته سنجی و ریزبینی برای هیچ

کاراکترها به نوبه معرفی می شوند و تماشگر از هر ابهامی در امان است. نقش های فرعی به زیبایی در شکل گیری قصه دخیل می شوند. بوطیقای ارسطویی نیز مشهود است. ابتدا، اوج و پایان از هم تمییز داده می شوند. موسیقی فیلم که بسیار دلنشین در پس زمینه داستان هنرنمایی می کند. نور هم جز در موارد بسیار خاکستری و اغراق آمیز در کل آزار دهنده نبود. کادرهای مناسب و .... و اما همه این ریزبینی ها برای چه؟؟؟!!!
برای به داستان درآوردن عشقی؟؟؟ که اگر چه تا حدودی باورپذیر است اما در جامعه امروزی ما محلی از اعراب ندارد؟ و اگر هم داشته باشد تحسین شده نیستند. عاشق و معشوق " چند متر مکعب " اگر چه می توانند نمایندگان انسان های زلال باشند و لی نماد عشق بودنشان با علامت سوال بزرگی روبرو است. آیا دختری که حتی از اظهار در دوست داشتن عاجز است ( چه صحنه ملال آوری ) را می توان نماد عشق محسوب نمود؟؟؟ دختر و پسر فیلم اینقد غیر بالغ و ناپخته هستند که بیشتر حس ترحم را بر می انگیزانند تا حس عشق را. ای کاش محمودی کاراکترهای بالغ تری را برای این نقش ها برمیگزید. چند متر مکعب بیش از آنکه با حال و هوای ایرانی انطباق داشته باشد منطبق بر شرایط افغان ها ست. فیلم گرچه ممکن است ساعاتی بیننده را با حس ترحم به فکر فرو دارد ولی به یقین به زودی فراموش می شود چون سنخیتی با شرایط در حال گذار ایرانی ندارد. اگر چه دقت جمشید محمودی در رعایت جزئیات فیلم ستودنی است ولی این پرسش اساسی مطرح است که آیا در سینمای ایران با تولید حدود 30 فیلم متوسط در سال، سوژه " چند متر مکعب " جایگاهی دارد؟؟؟ و آیا بهتر نبود کارگردان به موضوعی جامع تر بپردازد؟
داستانی ... دیدن ادامه ›› که محمودی روایت می کند از ریتم خوبی برخوردار است. صحنه های فیلم تا نیمه داستان باور پذیر می باشند ولی از لحظه فهمیدن پدر از ارتباط دخترش، شاهد دیالوگ های کلیشه و تعقیب و گریز گانگستری هستیم. انتخاب مسعود میرطاهری که پیش تر شاهد بازی توانایش در تیاتر نیز بودیم در شکل گیری اتفاقات داستان نقش راهبردی دارد . بازی علیرضا استادی نیز قابل قبول بود ولی انتخاب نادر فلاح به عنوان یک افغان باورپذیر نبود. ساعد سهیلی هم بنظرم مدت هاست تفاوتی در بازیش احساس نمی شود و همان ساعد سهیلی را می بینیم که در کلاشینکف و .....

جمشید محمودی در اولین ساخته بلندش نشان داد که کارگردانی است که جزئیات سینما را خوب می شناسد و امید است که در آینده با فیلم نامه هایی شاخص شاهد کارهای بهتری از او باشیم.
نوشته ای بر نمایش " خانواده " محمد مساوات

نمایش با ضیافت غذاخوری خانواده ای با گریم های اغراق گونه آغاز می گردد و از همان ابتدا تماشاگری که " قصه ظهر جمعه " محمد مساوات را دیده به این سو رهنمون می گردد که این بار هم کارگردان تیر نقد را بسوی خانواده گرفته و اما با تفاوت های کلیدی ذیل:

1. هرچقدر مساوات در " قصه ظهر جمعه " از هیچ گونه تلاشی برای استفاده از ابزار حقیقی ( تلویزیون، رادیو و ... ) دریغ نکرده ولی در اجرای " خانواده " با استفاده ای صحیح از ایده ی " فضای خالی " تماشاگر را از هر گونه مانعی بر سر ارتباط با بازیگر می رهاند.

2. استفاده از نور بدون اغراق و مناسب با فضای هر صحنه نیز از ویژگی های بارز " خانواده " بود. نوری که نه به تماشاگر چیزی را تحمیل ... دیدن ادامه ›› می کرد و نه بدون منطق بر صحنه فرود می آمد بلکه آرام و آرام همسو با اجرا از زرد و سفید به قرمز تغییر یافت. و حال آنکه در قصه ظهر جمعه " از نور خبری نبود.

3. موسیقی اجرا نیز کاملا متناسب با ریتم بود و به ضرباهنگ نمایش کمک فراوانی کرد و موسیقی تند پایان نیز بی ربط نبود.

و اما فضای وسیع سالن استاد سمندریان میزانسن اجرا را با مشکل مواجه کرده بود و علیرغم همت کارگردان جهت پرکردن فضا با آرایش هندسی و حجیم، کماکان خالی بودن فضا ( مخصوصا در منطقه شمالی صحنه ) کاملا مشهود و گاها آزاردهنده می آمد. حتی اگر این فضاهای خالی را اقدام تعمدی کارگردان جهت نشان دادن تنهایی این خانواده بشمار آوریم بنظرم در پیاده سازی آن موفق نبوده است.

غلبه فرم بر داستان در اجرای " خانواده " آشکار است. " خانواده " بیش از آن که به چرایی فروپاشی بپردازد به خود فروپاشی می پردازد. و این تعمدی است. مهم فروپاشی است و علت آن را خود تماشاگر باید در خانواده خویش جستجو کند و نه در کاراکترهای غیر جامع " خانواده ".

پیتر بروک در کتاب " رازی در میان نیست " اشاره می کند که تمرین هایشان را قبل از اجرا در مدارس پیش دبستانی و ابتدایی در میان کودکان ارائه می دادند تا توسط کودکانی ( با ذهن پاک و بدون هیچ غرض ورزی ) نقد گردند. در اجرای پنج شنبه شب نیز در کنار من کودکی ( حدود 5 سال ) نظاره گر نمایش بود و در صحنه های اوج تیاتر ( فروپاشی خانواده ) که با موسیقی نسبتا رعب انگیز و نور قرمز نیز همراه بود به شدت می خندید.!!! آری پوشالی و مضحکه بودن خانواده ی " خانواده " به درستی در آمده بود و قهقهه پسر بچه نیز مصدق آن بود.

به نظر من " خانواده " با فاصله ای بسیار در عمق نسبت به " قصه ظهر جمعه " به مفهوم خانواده و مشکلات آن در دوران مدرن می پردازد .

به محمد مساوات برای یک اجرای تیاتری به مفهوم واقعی آن باید تبریک گفت. اجرایی که با حذف عوامل غیر تیاتری و زاید و با تکیه بر بازیگر، تماشاگر را هر چه بیشتر با هنر نزدیک می کند و بار دیگر نشان می دهد تیاتر، تنها دکور و هزینه های گزاف نیست. تیاتر ارتباط میان تماشگر است و بازیگر
ممنون از یاداشت خوب و دقیق تون
۰۱ دی ۱۳۹۳
سلام
سپاس از یادداشتتان
اما به نظر بنده به چرایی فروپاشی هم به همان قوت می پردازد!!
۰۷ بهمن ۱۳۹۳
سرکار خانم پالیزدار
مرسی از اینکه خواندید
۱۰ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پس از دیدن نمایش های پلکان هادی مرزبان و سیندرلای جلال تهرانی و ... بر من اثبات گردید که کارگردانانی که قصد دارند در صحنه اصلی تئاتر شهر اجرا داشته باشند سعی بر جذب حداکثری مخاطب داشته و در پایان اجرا، هم مخاطب خاص و هم بیننده عام از اجرا رضایت ها و انتقاداتی دارند. نمایش دن کامیلو نیز از این امر مستثنی نبوده و تمام تلاش خود را در جذب حداکثری تماشاگر به کار برده است. نمایشی که هم روایت می کند و قصه ای منسجم دارد و هم با تکرار شوخی های پیش پا افتاده و گاهی مبتذل تماشاگر عام را نیز مسرور می گرداند. نمایشی که هم تقابل کلیسا و چپ ها را مطرح می کند و هم با فحش های رکیک حس آنارشیستی خود را به ساده ترین نحو به بیننده منتقل می سازد. نمایشی که هم از نمادهای Conceptual استفاده می نماید و هم با شوخی های مبتذلانه دل مردم را بدست می آورد. اگرچه جذب حداکثری تماشاگر همان مدینه فاضله ای است که هدف غایی این مدیوم می باشد اما نباید آن را با ابتذال اشتباه گرفت. کوروش نریمانی برای ایجاد بار کمیک نمایش دست به هر اقدامی می زند. دیالوگ ها را اینقدر تکرار می کند تا تماشاگر را به خنده آورد در صورتیکه کارگردان وظیفه خطیرتری را بعهده دارد . کار خنداندن مردم به شیوه هایی هزل گونه و مبتذل را ایرج میرزاها در هرزنامه هایشان به خوبی انجام داده اند. و اما جدا از نکات منفی دیالوگ ها، اجرا از نقاط مثبت فراوانی نیز برخوردار است. بی شک اجرای بی نقص بازیگران از دید هیچ بیننده ای پنهان نماند و سیامک صفری هرچقدر در اجرای " ناقوس ها برای چی ن به صدا در می آیند؟ " ( که در ساعت 18 در تالار حافظ به روی صحنه می رود ) ضعیف عمل نمود در این اجرا سنگ تمام گذاشت و هوتن شکیبا نیز بار دیگر نشان داد که در اجراهای فانتزی به درجه ای فائق آمده که تحسین همگان را بر می انگیزد. نریمانی تعمدا در این اجرا برای نشان دادن قدرت مردسالاری و نقش کم رنگ زنان در جامعه از آن ها کم تر بازی می گیرد و بار اصلی اجرا را به دوش مردان می نهد و به همین دلیل از الیکا عبدالرزاقی کم تر استفاده نموده است ولی ای کاش به جای بعضی صحنه های بی کاربرد شاهد هنرنمایی بیشتر خانم ها سپاه منصور و عبدالرزاقی می شدیم.یکی از ترفندهای بسیار زیبایی که نریمانی در این اجرا به کر گرفت استفاده از خود بازیگران برای تغییر صحنه بود که نه تنها باحالتی واقع روبرو بودیم بلکه این امر به انسجام قصه کمک نمود و تماشاگر از ابتدا تا انتهای داستان بدون گسست به تئاتر نگریست. استفاده از میزانسنی ساده و تکیه بر توان بازیگری یا نزدیکی به تئاتر Poor Theatre از دیگر توانایی های کوروش نریمانی به حساب می آید. موسیقی متن نیز ... دیدن ادامه ›› بدون غلو نمایی و صرفا در جهت تغییر صحنه ها استفاده شد و نه برای برانگیختن تماشاگر.
و در مجموع با تمامی مباحث مذکور دن کامیلو تا حدودی همه را راضی نگه داشت.
آقای بشری منم دن کامیلو رو دیدم .کار خوب بود به نظرم در کل.خدا خیرتون بده.حرف منو زدین .نمیدونم چرا وقتی در مورد پدیده ای یا پدیده هایی مثل مخاطب عام و شوخی مبتذل یا مسرور شدنشون صحبت میشه بعضیها میگن گنگ صحبت میکنین.جالبه .نه؟
۰۶ مرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ای بر تئاتر " آخرین نامه " اثری از مهرداد کوروش نیا
طنز یا ابتذال؟
این که نویسندگان و کارگردان این مرز و بوم متاسفانه برای جبران ممیزی های سیاسی و فرهنگی و خط قرمز ها باید تلاش ها کنند و از هزاران فربه برای فرار از ممیزی استفاده نمایند امری انکارناپذیر و قابل ستایش است، ولی جبران این ممیزی را نباید با هزل پوشش داد. تقریبا در بیشتر تئاترهایی که در یکسال گذشته به دیدنشان رفتم شوخی های هزل گونه دیده شده و تنها شماری از آن ها در جایگاهی مناسب به فهم بیننده در درک و مسائل ممیزی کمک نموده و دراماتورژ به زیبایی ممیزی را دور زده است ولی در تئاتر آخرین نامه این امر به جزء جدایی ناپذیر روایت تبدیل گشته است و همه روایت را تحت پوشش خود قرار می دهد و جنگ و مفاهیم عمیق در ابتدای داستان به فراموشی سپرده می شود و باز در Climax داستان به آن بر می گردیم . از صحنه ورود سرباز شمالی فصای قصه بکلی تغییر می گردد و تراژدی داستان در سطحی پوشالی باقی می ماند و ژرف نگری به باد فراموشی سپرده می شود و تنها سطحی نگری برای برانگیختن و خندان مخاطب مورد استفاده قرار می گیرد. البته این امر که مهرداد کوروش نیا طوری پرده از زوایای شخصی کاراکترهای خود برمی دارد که مخاطب جنگ را فراموش می کند از نظر این حقیر پنهان نمانده است و تعمد کارگردان در این امر کاملا مشهود و اتفاقا در هدف پیروز گشته است اما با چه وسیله ای؟؟؟؟ آیا برای فراموشی و خوار و خفیف شمردن جنگ مفاهیم عمیق تری نسبت به مسائل هرزگونه یافت نمی گردد؟؟؟ آیا برای خنداندن مخاطب سوژه هایی والا تر از شوخی های هزل گونه نمی توان جست؟؟؟ آیا برای یافتن طنز در دل درام تنها باید به خصوصی ترین لحظه ها ی انسان ها تخطی کرد؟؟؟ آیا این کار خود خفیف نمودن ارزش ها نیست؟؟؟نویسنده در بیان طرح مسأله خود بسیار موفق عمل نموده است و به مفهومی عیمق تکیه زده، مفهومی که 8 سال همه قشری از این مرز و بوم را با هر شرایطی درگیر خودش نموده است. حتی در انتخاب کاراکترهای خود نیز بسیار حساب ... دیدن ادامه ›› شده عمل نموده است. جوانی که نمی خواهد بجنگد و دوست دارد به زندگی عاطفی خود ادامه دهد. جوانی که دوست دارد به کار بپردازد و خانواده خویش را سیر سازد. جوانی که داوطلبانه به جبهه آمده و خانواده ای در انتظار اوست. ولی کوروش نیا در فراهم نمودن بستر روایت بسیار سخیف عمل نموده است و برای ساخن طنز داستان به هر دری می زند. در مورد بازیگران بایستی گفت که همه آن ها عالی بودند . نوید محمدزاده با صدای گیرای خویش همه را مجذوب خویش نمود ستودنی نقش خویش را ایفا نمود. اگرچه طراحی صحنه این اجرا در ابتدا بیننده را جذب خود نموده ولی باید اقرار نمود که این نوع طراحی برای سالن سایه که بینندگان ردیف 4 به بعد که عملا به سختی پایین سن را می بیینند اصلا مناسب نبود و بهتر بود سالن دیگری برای این اجرا انتخاب می گشت .
هادی عزیز این سخیف بودن و هزل گونه بودن که مداوم در نظر شما مشهود و مشهور است در کجای نمایش بود ؟؟؟

اگر ممکن است چند مثال ملموس تر بیان کنید
۱۹ خرداد ۱۳۹۳
آقای بشری،در مورد نمایشنامه های رادی عزیز هم یعده از کسانی که مث شما طنز رو دسته بندی میکنن انقدر بهش برچسب رکیک و هجو زدن که توقیف شد..شما از یوتیوب تاترهای کمدی مطرحی که اونور اجرا میشه رو دیدین؟فیلمهای کمدی آمریکایی رو که قطعا دیدین، با این دسته بندی همشون هجو و هزل محسوب میشه...بعد من ازتون خواستم که نمومه مشخص از طنزهای فاخر مورد علاقتون رو بنویسین و نه نویسندش رو مشخص کنیین، خواهین دید که طنزهای فاخر! شدیدا لوس و بیمزه هستن و افراد بزرگسال رو غالبا به خنده نمیاندازن
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
محد رضا دانش عزیز
مرسی بابت مقایسه ای که بین بنده و سانسورچیان تانگوی تخم مرغ داغ انجام دادید!!! و باید اعلام کنم که سانسورچیان اکبر رادی را سانسور نکردند و هادی مرزبان ن ن ن ن ن را حذف کردند و فاصله هاست میان این دو عبارت.من تمام تلاشمو می کنم که به نمایشنامه ای برچسب نزنم اما مگر نقد تئاتر و سینما بدون دسته بندی هم می شود؟ پس تمامی دسته بندی های سبکی سینما و تئاتر هم احتمالا به نظرتون توسط آدم هایی بی اطلاع ایجاد شده اند؟ مگر باید هرچیزی را طنز محسوب نمود؟ مقایسه ای که میان "تئاترهای کمدی مطرح اونور" و " فیلم های کمدی!!! آمریکایی " نیز انجام دادید اندکی من رو به فکر فرو برد. اگر منظورتون از تئاترهای فاخر تئاترهای امرکایی برادوی ای است باید اعلام کنم که من و شما اختلافی بنیادین داریم و مباحثه ما عبث است. و اما در مورد جمله آخرتون " طنزهای فاخر! شدیدا لوس و بیمزه هستن و افراد بزرگسال رو غالبا به خنده نمیاندازن " باید اعلام کنم که بین واژگان "لوس و بیمزه" و "طنز" و "افراد بزرگسال" و "عدم خنده" می توان با تناظری یک به یک پارادوکس هایی را اعلام کرد. واقعا به جمله آخرتون اعتقاد دارید؟
۲۱ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نوشته ای مبتدی بر قصه ظهر جمعه

وقتی وارد سالن قشقایی می شوید و با دکوری مواجه می گردید سرشار از نوستالوژی ( البته برای دهه شصتی ها و مسن تر ها )، می توان حدس زد که در این تئاتر نه از جملات فلسفی و سخت خبری است و نه تئاتری فرمالیستی بلکه بوی قصه ای از آن می آید که برای تمامی و یا حداکثر تماشاگران آشنا بوده و همه می توانند با صحنه ها و یا کاراکترهایی از آن هم ذات پنداری کنند. مردی مذهبی مآب وارد می شود و از پدر در حال احتضار خود انگشتی برای سندی می رباید و از همان ابتدا تم تفرقه و دروغ را در ذهن تماشاگر روشن می نماید. بازیگران یک به یک وارد شده و از دیالوگ ها متوجه روابط آن ها می گردیم. خانواده ای با 4 پسر و 2 دختر. یکی از پسرها به جنگ رفته و خبری از او نیست. پسر بزرگتر به همراه زنش چهره ای مذهبی مآبانه گرفته اند و پسر دیگری فیلم های ویدئویی می فروشد و در فکر سفر به ژاپن است و همسرش نیز نماد یک دختر ساده و سنتی است که گاهی از شوهرش می ترسد و گاهی سرکش می شود. پسر کوچکتر خانواده نیز تنها فردی است که تحصیل خود را ادامه داده ( اگر چه در روایت به این وجه او هیچ اشاره ای نگردیده است ) و غرق در آمال و آرزوهای کوچک خود ( کتونی دبل و .. ) است.. خواهر بزرگتر نیز بیوه زنی است که نقش مادر را نیز تا حدودی ایفا می کند و اگرچه قانون مردسالاری خانه این نقش او را نیز کمرنگ تر نموده است و بالاخره خواهر کوچکتر که با شوهر الکلی خود می سازد و می سوزد. البته محمد مساوات از حضور بازیگران کودک نیز کمک گرفته و مخصوصا در صحنه پایانی اجرا از آن ها برای بالا بردن بار تراژیک داستان به بهترین شکل استفاده نموده است ولی در طول اجرا بازیگران کودک صرفا به طنز داستان اضافه کرده و به آن ها پرداخته نمی شود. البته دلیل این کار نیز احتمالا عمدی بوده و برای میل به واقع گرایی داستان به کار گرفته شده است. بچه ها در بستری از حوادث و جنگ و جدال های پدران و مادرانشان و بی توجه به فساد ... دیدن ادامه ›› بزرگترها فقط بازی می کنند و حتی در Climax داستان نیز از ایفای نقش آن ها خبری نیست. آن ها فارغ از اینکه شاید خود در آینده به کاراکترهای داستان بدیل گردند معصومانه در رویاهای خویش بسر می برند و بازی می کنند و بازی می کنند.بی شک “ قصه ظهر جمعه “را می توان یکی از اجراهایی دانست که می تواند در آشتی دادن قشر عام با تئاتر نقش بسزایی داشته باشد و همه می توانند داستان را دریابند و از آن لذت ببرند اما ذکر چند نکته ضروری است:
1: حسین کیایی در برنامه مجله تئاتر به نکته بسیار ارزشمندی اشاره نمود و آن اینکه می توان برای آشتی دادن قشر عام با تئاتر از داستان هایی ساده الهام گرفت ولی این امر نباید به جریان اصلی تئاتر ایران مبدل گردد. ادبیات و ادبیات نمایشی این مرز و بوم غنای بسیار بالاتری را داراست و وظیفه کارگردان ارتقای فهم هنری و ادبیاتی مردم است نه ساختن اجرایی بسیار ساده و ابتدایی.
2. البته با این حال که این عبارت به کلیشه ای تبدیل گردیده است شکی نیست ولی باز هم تکرار این کلیشه الزامی است که می توان با داستانی ساده مفهومی عمیق را در ذهن بیننده بیدار نمود و هم نخبه و هم عام هر یک به سهمی از تئاتر دشت کنند. اجرای آقای مساوات تحت هیچ شرایطی برای فعالان این عرصه تازگی نداشت و اگر بار طنز قصه نبود شاید خسته کننده هم بنظر می رسید.
3.بنظر می رسد دراماتورژ این اجرا بیش از آن که به بار معنایی و داستانی اجرا فکر کند، در فکر ساختن نوستالوژی برای بیننده است و این تلاش وی در کنار هم جمع کردن تمامی نوستالوژیک ها ( ضبط صوت قدیمی، عکس مارادونا، ساک ساخته شده با ساندیس، کمد قدیمی، کتونی دبل و ... ) در جایی مصنوعی بنظر می رسد و اتفاقا ضد درام عمل می کند و به جای آن که بیننده درگیر تضادها شود درگیر نگاه به مسائل پیش پا افتاده است.
4. عدم استفاده مساوات از نور پردازی و صدا یکی از المان های مثبت اوبشمار می آید. مساوات با تکیه بر بازیگرانی قوی توانسته خستگی ناشی از عدم نور و موسیقی را برطرف نماید ( هر چند در صحنه هایی ضبط موسیقی پخش می کند و چند بار هم لامپ اتاق برای رفع خستگی بیینده خاموش و روشن می گردد ) و تئاتر را به ذات مقدس آن که همان تکیه بر توان بازیگری است سوق دهد.
نوشته ای بر ناقوس ها برای چی ن به صدا در می آیند
در روز 3شنبه ( 6 خرداد ) به سالن حافظ رفتیم و هنگامی که با صندلی های خالی و بدون تماشاگر ( تقریبا 70% صندلی ها پر شده بود ) مواجه شدیم اندکی به حال وضعیت این مدیوم نگران شدیم. گویا یکی از المان هایی که به اشتباه در تئاتر ایران مرسوم گشته است زمان برگزاری تئاتراست و بسیاری بر این باورند که تئاترهر چه دیرتر، بهتر!!!!!!!ا و بسیاری از تئاترهایی که در ساعات آغازین عصر به سن می روند شاهد کم لطفی مخاطبین می گردند. گر چه تقریبا تمامی تئاترهای نامی در دیگر کشورهای جهان نیز دیر هنگام آغاز می گردند اما باید هنرمندان این عرصه به خود بقبولانند که این مرز و بوم کماکان در حال گذار از سنت به مدرنیته می باشد و با این وضعیت، جمعیت کثیری از نسوان از دیدن اجراهای دیرهنگام باز می مانند و تدبیری باید اندیشیده شود.
اگر چه احتمال شروع زود هنگام این نمایش ارتباطی مستقیم با بازی آقای سیامک صفری در نمایش دن کامیلوی تئاتر شهر داشته ولی ما این اتفاق را به فال نیک گرفته و شروع حرکتی مثبت در جهت اکران نمایش های نامی در ساعات آغازین عصر قلمداد می کنیم اگر چه بکارگیری واژه نامی برای این اجرا کمی بی ربط است و اما:
تماشاگر وارد می شود در حالی که صدای موسیقی شرقی شنیده و بالاخره نور خاموش می گردد و تیاتر آغاز می گردد. آنا نعمتی با چشمانی چینی در کالسکه ای به همان سبک و سیاق وارد می شود و کارگردان وفاداری اولیه خود را به 2 رمانی که تیاتر را از آن ها اقتباس نموده نشان می دهد امااین وفاداری اندکی بعد به فراموشی سپرده می شود و اگرچه آنا نعمتی تلاش می کند بازی قابل قبولی را ارائه نماید متاسفانه ماحصل آن، بازی مصنوعی و غیر باور است و ما نه تنها با یک دختر شرقی روبرو نیستیم بلکه بازیگری را مشاهده می کنیم که با صدایی غلو آمیز و لحنی لوس مآبانه سعی در جذب مخاطب می نماید. او دچار یک سردرگمی کاراکتری است. ... دیدن ادامه ›› او مدرن و امروزی فکر می کند و اساطیری حرف می زند و تماشاگر را نیز در این سردرگمی رها می کند. اجرای سیامک صفری در نقش دن کامیلو درست در فاصله زمانی نیم ساعت پس از پایان ناقوس ها برای چه به صدا در می آیند نیز سبب گردیده این بازیگر توانا در نقش خود غرق نگردد و تنها با تکیه بر بیان و حرکت، تماشاگر را متوجه روساخت ها نماید و نه ژرف نگری و تپق زدن های متوالی و فراموشی دیالوگ ها نیز تماشاگر را مایوس می کند. تنها بازی فرزین محدث در این اجرا قابل قبول و باورپذیر بوده و تماشاگر آن را می پذیرد. موسیقی تئاتر نیز گرچه گیراست اما عدم هماهنگی با بخش دیجیتال ( مخصوصا هنگام زدن ناقوس ) از نقصان های آن به شمار می رود. نور نیز کاملا غیر حرفه ای عمل می نماید. تماشاگر همان نوری را در قبرستان می بیند که در هنگام دار زدن آنا نعمتی، که در هنگام زهر نوشیدن صفری، که در هنگام محاکمه و ....
و اما خط روایی داستان را بی شک می توان از نقاط قوت این تئاتر به شمار آورد. خط روایی منسجم که با مفاهیم عمیق تراژیک مرگ و زندگی، عشق و شهوت، فساد مالی و اخلاقی و ... درآمیخته و تماشاگر را در فکری عمیق غرق می نماید.
ولی با کمال تأسف حسن وارسته بدلیل اصرار بر بکارگیری 3 بازیگر که می بایست بار تمامی تیپ ها را برعهده گیرند از بار اجرایی این نمایش می کاهد و تیاتر را به به نمایشنامه خوانی مبدل می سازد. آری بازیگر مجبور است برای فهماندن این روایت متقاطع و روابط کاراکترها به جای بازی با تماشاگر حرف بزند، خود را معرفی نماید و همه این ها با ذات تئاتر منافات دارد و توهینی است به فهم تماشاچی. گرایش کارگردان در عدم استفاده از وسایل حقیقی و بکارگیری نمادها به جای آن ها قابل تحسین بوده. بطور مثال استفاده از چوب ( نماد کالا ) به عنوان دختر از مفاهیمی عمیق برخوردار بوده اما ضعف بازیگران در سبک Poor Theatre ( تیاتر بی چیز ) باعث گردیده حس واقعی در تماشاگر برانکیخته نگردد. مثلا هنگامی که بازیگران در حال سرکشیدن آبگوشت هستند هیچ حسی از نوشیدن در آن ها مشاهده نمی گردد و صحنه Climax به صحنه ای مضحک بدیل می گردد و از بار تراژیک قصه می کاهد.
ای کاش حسن وارسته همانقدر در انتخاب بازیگر و سبک بازی تلاش می نمود که در انتخاب متن.

دوست عزیز ، نقد شما را خواندم و نکات مفیدی را از آن آموختم..درباره متن گفتید ، رحمت امینی به گونه نمایشنامه های چین وفادار ماند به شما توصیه می کنم که نمایشنامه برف در چله تابستان نوشته Kuan Han-Ching یا نمایشنامه • صرفه جویی در گرد و خاکی..یا نمایشنامه غرفه ماه پرستی ..و نمایشنامه های از این دست را که گوان چاینگ نوشته را مرور کنید ، شخصیتها و کارکترهای این دست نمایشنامه ها دقیقا بی واسطه و بدون پیچیدگی صورت می گیرد...در شیوه اجرایی نیز کارگردان تلاش کرده به همان سیاق نمایشهای چینی و اپرای پکنی نه تماما که با وام گیری از شیوه و هدایت بازیگر بهره ببرد...در اپرای پکن پرهیز از بازیهای آکروباتیک و خوانندگی که در حد و توان بازیگران ایرانی نیست ؛ ( بازیگران اپرای پکن از کودکی با این شیوه آموزش می بینند مثل نمایشهای کاتاکالی در هند )..به همین سادگی و بی پیرایگی هدایت می شود..این تفاوت بازی در بازیگری شرق و غرب است..بی واسطه و سهل صحبت کردن امر غریبی نیست..برشت هم وامدار متن و محتوای این چنینی از شرق بود... ..اساسا شیوه هدایت در نمایشهای شرق به همین شکل است.....بی شک بزرگان تئانر دنیا بخاطر همین بی پیرایگی مجذوب نمایشهای شرق شدند......کاش با شناخت بیشتر از نمایشهای شرق قلم دستمان بگیریم و به آثاری که برای آن شرافتمندانه زحمت کشیده شده شرافتمندانه بتازیم..تا مرد سخن نگفته باشد علم و هنرش نهفته باشد
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
محمد رضا دانش عزیز
مرسی بابت توضیحات تکمیلی. اما باید واقع گرا بود و اعتراف نموداگرچه برخی اجراهای مهم در روزهای تعطیل با 2 اجرا به روی سن می روند اما دلیل آن نکته ای که شما اشاره کردید نیست و فروش بیشتر بلیت در روزهای تعطیلی است که البته فی النفسه حرکتی است زیبا و مورد پسند قشر مونث.
۱۸ خرداد ۱۳۹۳
جناب حسن جفرودی عزیز
نقد شما رو خوندم و بسیار استفاده بردم. در توضیحات من هم تنها نکته ی مثبت، متن قوی و منسجم نمایشنامه بود و غنای متن را هر مخاطبی می توانست تشخیص دهد ولی در مورد بازی ها کماکان نظر منقی خود را اعلام می دارم. ممنون بابت توضیحات تکمیلی
با تشکر
۱۸ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید