نمایش سیاه خال نکته ی ویژه ایی داشت که قطعا باید به اون اشاره کنم
در بدو ورود به سالن یکی از بازیگران بیرون پرده ایستاده بود که باعث درگیری ذهن مخاطب میشد
این بازیگر چنان ایستایی و بازی در سکوتی داشت که حتی اگر پرده تا دوساعت کنار نمیرفت من تمام اون دوساعت رو مینشستم و ایشون رو نگاه میکردم به دلیل گریمی که ایشون داشتن و نور موضعی که روی ایشون انداخته شده بود چشم های این بازیگر مشخص نبود این بازیگر استفاده ی کاملا درستی از بدنش داشت بدون داشتن دریچه ی احساس بازیگر که چشم هاشه ،و با اون زنگوله در دستشون پیام خودشون رو به مخاطب به درستی رسوندن.
آقای سامان شکیبا در نقش مامور روسی در طول ایفای نقششون که درواقع شروع نمایشه شاید در کل یک صفحه دیالوگ داشتن (کی ای کاش تا آخرین لحظه روی صحنه بودن و بازی بیشتری داشتن ،)ولی اونقدر حضور خوبی در صحنه داشتن که مدام کنجکاو ادامه ی داستان بودم
اما متاسفانه با خروج ایشون از صحنه دیگه هیچ صحنه ایی نتونست احساسات من رو درگیر کنه
حتی قدم برداشتن مامور روسی به منظور درگیری و کتک زدن بازیگر مقابل چنان التهابی در من و حتی دوستانی که کنار من نشسته بودن ایجاد میکرد که نا خودآگاه من دسته های صندلی رو میگرفتم و واکنشی غیر ارادی در من به وجود میاورد ،و اما بهترین صحنه ی نمایش سیاه خال ،صحنه ی اعدام بود که واقعا این حجم
... دیدن ادامه ››
از شگفتی از انتظار من دور بود
مامور اعدام پر از حس بود ،با تک تک اعضای بدنش احساس و تنش رو به من مخاطب منتقل میکرد
در کل کار خوبی بود خسته نباشید به همه ی عوامل
اما من ترجیح دادم متنی جداگانه در خصوص آقای سامان شکیبا بنویسم چون درگیریی که این بازیگر در من ایجاد کرد منِ دانشجوی تیاتر رو در فکر فرو برد و ای کاش که یک بار دیگ بتونم این نمایش رو ببینم و بازی ایشون را با نگاه یک دانشجو ببینم تا اندکی یاد بگیرم از این بازیگر درخشان .