***این یک نقد نیست***
تامس هابز فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم می گوید : چنانچه روزی انسانها دریابند که این مطلب که مجموع زوایای داخلی یک مثلث 180درجه است، «منافع »شان را به خطر می اندازد مسلما آنرا رد می کنند...جدا از برداشتهای متفاوتی که از نسبت منافع در فضای اجتماعی وجود دارد اما باید گفت خودِ منافع فی نفسه مایه برخورد نیست بل "معنای" آن منافع برای دیگری است که آغازگر کشمکش میشود.کشمکش و ستیزه منطق «جنگ» است.در دو سوی جنگ، «حق»بازتعریف و نفع دیگری ضرر خویشتن معنا می شود. این منش چه در جنگهای سی ساله اروپا منتهی به 1648 و چه در هر ستیزه و نبرد دیگری(که می توان آنرا به نبرد دو «فرد» فرو کاست) رعایت می شود.جنگ آنگاه آغاز می شود که «تفاوت» به «تضاد» معنا شود.
اما منطق جنگ «متناقض نما»ست..جنگ مرگ/حیات است.حیاتِ مرده هایی که«به مرده نمی روند» و مرگهایی که می تواند حیات آفرین باشد(مرگ کاترین در نمایش ننه دلاور)
نسبت فرد و جنگ چیست؟...
فرد در بحبوحه نبردی جانکاه وضعیت وجودی اش را بازخواهد یافت.«باید زنده ماند»؛ عقل این را می گوید...« باید فداکاری کرد» میل(ممکن است) این را می گوید...«باید حذف کرد»؛خشم و غضبی که عاری از فضیلت «شجاعت» است این را خواهد گفت...پس جنگ را میتوان به نوعی آزمون دشوار و بغرنج اراده بشری در میانه
... دیدن ادامه ››
ی رانه هایش تصور نمود...دو نکته دیگر؛
فاجعه بارتر از خود جنگ، فناشدن «اخلاق ِ جنگ» است
نیرنگِ جنگ اما این است که فضای آلوده اش را نهیلیستیک می کند.درد بزرگ آنجاست که انسان در اوج جنگ نه دیگر صدای انفجار میشنود،نه نور آتش و گلوله گداخته را می بیند و نه خون و مرگ و ضجه و رنج را ...آنجاست که تصاویر همچون تکرار و توالی ٍثانیه ها از پی هم خواهد رفت و... «تباهی آغاز می شود»..