می گویند : حالت بد بود !
مدام هذیان می گفتی و ما آرامت می کردیم...
سرماخورده هم که باشی،
می توانی بچشی طعم تلخ دروغ هایشان را !
از شما چه پنهان ، می ترسم...
می ترسم
بگویم نه ! حال من بد نبود ...
می ترسم بهشان بچشانم همان طعم تلخ دروغ هایشان را ...
می گویند کمی آب هویج بنوش...سر دردت را رفع می کند
و آن ها چه غافلند که نمی دانند
... دیدن ادامه ››
سر درد من
سر درد نیست
دردِ سر است ...
دردسر !
گوشه اتاق سفید یک بیمارستان سفید با پرسنل سفید برایم رخت پهن کرده اند..
آرام می روم و آرام جای می گیرم
از شما چه پنهان ، شاید دردسر من هم جایی بین دردسر های آن سوی پنجره
بیمارستان گم شود
شاید گم شود
شاید برود و دیگر هرگز باز نگردد...
یک نفر در هیاهوی آن سوی پنجره فریاد می زند : حالت خوب نیست ! کمی آب هویج بنوش !
شفق