روزگاری است
در این گوشه ی نم کرده هوا، هرنشاطی مرده است
دست برهر چه که می آویزم، از درون پوسیده است
حرفی از جنس صداقت نیست
رنگی از مهر محبت نیست
روزگاری است
در این تاریکی، در بروی هر روزنه ای مسدود است
هیجان مردن اینجا دوبرابر شده است
روح ما آدم ها، زیر سرمای بی عاطفگی یخ است
روزگاری است در این تاریکی
در بروی هر روزنه ای مسدود است.
نسیم