من صورت زخمی تبریزم پلک شکوه ازدامنم جاری است
فرسودگی های دلم قطعا یک مشت چین آلودتکراریست
من خانه ی ویران گنجشکم وقتی که باران آجرش رابرد
باخاطرات خفته تخمی چنددراضطراب این جدایی مرد
من سیب آویزان پاییزم هم رنگ فصلم اشک می ریزم
تهران تابوت پراز تغییر من از
... دیدن ادامه ››
غبارت سخت لبریزم
من خالی انبوه آزارم درهرتنفس ازدمم کم کرد
می سوزم ازهذیان پرتیراژ دردوزخی باهیزمان سرد
*
باتیرتنهایی هم آغوشی آغازمن راتیزفهمیدی
حافظ ترین فال سکوتم رادروضع ناموزون نشنیدی
مشتق گرفتم ازنگاه تو غمگین ترین رویت نمایان شد
معصوم پادربندافکارم بی توبرایم مرگ آسان شد