در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | امیرحسین کمالیان: می ترسم یا یه ادم گوشه نشین کنار شومینه ی خاموش خونه شدم و همش خودم و
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:46:11
می ترسم یا یه ادم گوشه نشین کنار شومینه ی خاموش خونه شدم و همش خودم و تاب میدم یا
روزنامه ی یاس نو می خونم که البته با مهربونی تموم خود روزنامه از فعالیت خسته و تا رو اوج بود خداحافظی کرد ..اصلن چه فرقی به حال من و تو داره...
مثل یه گلسنگ پیر زخمی شدم توی این هوای تهران
البته تا جایی که یادم میاد انتخاب طبیعی زیادم رحم سرش نمیشه ...و از اونجایی که بی رحمی صفات برتری محسوب میشه در جهت انتخابش پیش میره
و البته دمه اقای داروینم گرم که ما رو با میمون های مهربون باغ وحش مقایسه کرد و لطفی در حق ما کرد.....
که این ادم و حوا اخ ما رو از عدن هبوط دادن و از شانس ما و این شکل عجیب و غریب هندسی کهکشان ما به ضلع چندم جهان سقوط کردیم
هر روز دارم فکر می کنم این دختره ی سر چهار راه فاطمی چقدر خوب نقششو بازی می کنه کاش اینم بازیگر می شد بعد می گم اینا همشون پولدارن و به ... دیدن ادامه ›› فکر خر کردن تو
و البته در حوالی این افکار چند باری انگ خسیسی رو بهم چسبونده و دیگه من و میشناسه....
اون طرف تر پیرمرد خنزر پنزری انگار از وسط داستان بوفه کور بیرون پریده باشه با برق گوشه ی چشماش که فقط تو کارتون ها می بینی به جهان خیره شده
کاش جای برج میلاد و میدون ازادی عوض می شد...تا هر بار به اون بالا نگاه می کنیم احساس ازادی کنیم......
اما خب بیخودی نیست که مایکل تالبوت می گه دنیای ما یه توهم از یه حقیقت دیگست....
یعنی هر چی ما فکر می کنیم خوشبختانه برعکس دنیای واقعی....
و چقدر از اقوام مایای گرامی ناراحت شدم و پای ساعت های پایان دنیا نشستم و داشتم ساعت های اخر خودم رو غرق در جرعه های کنیاک می کردم
که متاسفانه دنیا نابود نشد ولی خوبیش این بود که درسته سفر دور دنیا در 80 روز رو نرفتم اما تو 1 ساعت 80 تا کشور دور سرم چرخید
و از این مردم خوشحال که با میدون ازادی عکس میگیرن و حالا احساس می کنم همه ی مردم باید حداقل یه عکس با ازادی داشته باشن چرا من نه؟
یا الان یا هیچوقت.....
وچقدر خوب میشد یه روز صبح خدا از خواب بلندت کنه و بهت بگه:امیرحسینِ من حالت خوبه؟و تو همون موقع بزنی زیر گریه و او بگه:مرد که گریه نمیکنه پسر خوب و تو غورلندکننان بگی:آخه مگه گِل ما ناخالصی داشت که همش چسبیدیم به اضلاع این دنیای نکبت و اون فقط بهمون میتوپه و ما همینطوری نظاره گر سرنوشت گوربه گور شده ایم...آدم خالی میشه نه؟بعد بخدا بگی لطفا یه لیموناد گرمم شده...خدام بخنده و آروم نوازشت کنه...چقدر خوب میشد دنیای این جوری-چقدر خوب میشد به قول تو جای ازادی و میلاد برعکس میشد و میتونستی احساس آزادی کنی...ولی حالام دیر نشده برو وایسا بالا اون ساختمو نبلنده دادبزن بگو این دنیا همش چرنده به تک تک آدما بخند و بگو این دنیا فقط به یه تار مو بنده...یالا امیرحسین...یالا...
+الان...
۱۸ تیر ۱۳۹۳
و راستی چقدر ناراحتم زهرای عزیز که دستهای تو روی اون کلید های ضمخت احمقانه ای به اسم کیبورد ببینم و چقدر دست های تورو دوست دارم و چقدر ناراحتم و دوست داشتم که تو بودی که دستهای تو با دستهای خالی خدا گره می خورد و هیچ دستی زیباتری از دستهای تو وقت نوشتن نیست........جای دست های تو روی این کیبورد ها و حرف ها نیست....جای تو یه عکس یادگاری با ازادی ....بانو خیلی انتظار کشیدم که بازم بیای ...باز برای بدرقم با اوون لباس گلدار......
۱۸ تیر ۱۳۹۳
دوست دارم تموم خستگیهاتو بریزی تو همون لباس گلدار و بدی من و من خیسشون کن و بچِلونمشون(:
+بازم میام و نوشتهاتو بدرقه میکنم...
+شاد باش امیرحسین دوست داشتنی من(:
۱۹ تیر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید