در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاشار یشمی: مذهب، میل و دیگر چیزها نگاهی به فیلمِ مردِ حصیری کارگردان: رابین هار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:43:10
مذهب، میل و دیگر چیزها
نگاهی به فیلمِ مردِ حصیری
کارگردان: رابین هاردی

The Wicker Man (‫۱۹۷۸)

امتیاز: ۸ از ۱۰
امتیاز IMDB: ‫۷.۷
امتیازِ تمامِ منتقدانِ گوجه‌فرنگی‌های پوسیده: ۹۰٪ (۷.۷ از ۱۰)
امتیازِ منتقدانِ مطرحِ گوجه‌فرنگی‌های پوسیده: ۱۰۰٪ (۷.۲ ... دیدن ادامه ›› از ۱۰)



اگر از ما سوال بپرسند که آیا می‌شود فیلمی ساخت که هم ترسناک باشد و هم موزیکال، به احتمالِ بسیار، ذهنِ ما نمونه‌ی (شاید) درخشانِ تیم برتون را به یاد آورد؛ «سوئینی تاد». با این حال، حداقل بر طبقِ جست و جوهای من، اولین فیلمی که می‌توان ترکیبِ این دو ژانر را به آن نسبت داد، فیلمِ مردِ حصیری است؛ فیلمی از سینمای انگلستان که دقیقن یک سال قبل از اثرِ خلاقانه‌ی «شبحِ بهشت»( به کارگردانی برایان دی پالما) و در سالِ ۱۹۷۳ به نمایش درآمد. اما ترکیبِ دو ژانرِ نسبتن نامالوفِ آن دوره از سینما، همه‌ی آن چیزی نیست که رابین هاردی به ما هبه می‌کند؛ او چنان فیلمِ اقتباسی‌ای را سر و شکل می‌دهد که بی‌گمان وحشت و موسیقی، آخرین چیزهایی است که پس از پایانِ فیلم در خاطرِ ما می‌ماند. مردِ حصیری از آن دست فیلم‌هایی است که می‌توان چند باره و چند باره به تماشای آن نشست و خلاقیت‌های مفهومی و تصویری رابین‌هاردی را ستود.

افسر هاوی (ادوارد وودوارد) که نامه‌ای بی نام و نشان مبنی بر گم شدنِ دختری در جزیره‌ی «سامرآیل» به دستش می‌رسد به این جزیره که در تملکِ زمین‌داری به نامِ «اربابِ سامرآیل» (کریستوفر لی) است، سفر می‌کند. در ابتدای امر، همه‌ی اهالی این جزیره که زندگی‌شان از راهِ کشاورزی و دام‌داری سپری می‌شود وجودِ چنین دختری را انکار می‌کنند اما تحقیقاتِ افسر هاوی چیزهای دیگری نشان می‌دهد و به نظر می‌رسد اهالی آن جزیره از مسیحیت بازگشته‌اند و به بت‌پرستی روی آورده‌اند.

رابین هاردی، به عنوانِ اولین تجربه‌ی کارگردانی‌اش، مسیرِ نامالوفی را برای به تصویر کشیدنِ رمانی به نامِ «آیین» انتخاب کرده است. او یک رمانِ مذهبی-ترسناک به قلمِ دیوید پینر که در سالِ ۱۹۶۷ به نگارش درآمده است را در قالبِ یک فیلمِ درام و موزیکال می‌برد؛ حرکتی خلاقانه که در عینِ جسورانه بودن،‌ به راحتی می‌تواند فیلم را از نظر بیاندازد و در واقع چنین هم شده است. فیلم ۱۰۲ دقیقه‌ای پس از نمایش برای سرمایه‌گذار، موردِ پسند واقع نشده است و ۱۲ دقیقه از آن حذف شده است؛ حذفیاتی که هنوز پیدا نشده است و اگر جست و جویی در اینترنت بکنید، داد و فغانِ علاقه‌مندان به این فیلم را به وفور خواهید شنید [متاسفانه ایرانی نیستند که به چنین چیزهایی عادت داشته باشند].

فیلم با یک تصویر از خورشیدِ متمثل آغاز می‌گردد و با همان تصویر پایان. خورشید، همان مظهرِ دانایی و میترایی‌ای است که از آغازِ «بلاهتِ انسانی‌» تا پایانی که او، شاید در زجر، معدوم می‌گردد نظاره‌گرِ اوست. در واقع،‌ فیلم در یک رفت و برگشتِ مذهبی رخ می‌دهد و در این میان، به بسیاری از ادیان هم مراجعه می‌کند؛ از گلستانِ ابراهیمی گرفته تا قورباغه‌های سامی و از صلیب‌های رنگارنگ گرفته تا آتش‌های زرتشتی. در این میان، هاروی با بستنِ فیلمِ خودش میانِ بتی از خدایگانِ باستانی، دنیای تصویری خودش را در ذیلِ دنیای مدلولی فیلمش تعریف می‌کند. چنین است که فیلم با تنه زدن به فضای سورئال (حداقل از دیدِ بسیاری از تماشاچی‌هایی که بت‌ها را نمی‌پرستند) حدِ فاصلِ خودش را از دنیای رئال و آن‌چیزی که بر پرده‌ی سینما جریان می‌یابد حفظ می‌نماید. خودِ فیلم نیز گویی در چنگِ میترایی است که ما را فرامی‌خواند برای آن‌چیزی که، فقط شاید، حتی موجود هم نباشد؛ این بار، میتراست که داستانی از داستان‌های خودش را باز می‌گوید و ما را به تماشای آن فراخوانده است و حتی شاید، این میتراست که در حالِ تماشای ماست.

چنین است که این فیلم، با وجودِ این که از جهتِ مفهومی فیلمی است تیره و تار، اما در لوای اشعه‌های نابِ خورشید، رقصِ رنگ‌ها را در بازتابشِ بصری‌اش به اوج می‌رساند. دنیای فیلم، دنیای میتراست و اوست که حتی اگر خشم کند و «محصول» را دریغ فرماید، باز هم زیبایی‌ها را اعانه خواهد داد و انسان‌ها را شاد خواهد کرد. به واسطه‌ی مهر و بر خلافِ «سوئینی تاد»، موزیکال بودنِ فیلم است که تمامِ جلوه‌ی سرزنده و پر از عشق و مهرِ میترا را بازمی‌نماید و «سرایش» و «آواز» به چیزی «اضافه‌شده» بر پلاتِ اصلی داستان تبدیل نمی‌گردد. «مردِ حصیری» نمایشِ تام و تکراری‌ای از یک جامعه ی آرمانی است که «میل»‌ها ارضاء می‌شوند و زندگی، زیباست؛‌ سامرآیل، جزیره‌ای مذهبی است که حتی «پلیس» هم ندارد اما دلیل بر آن نمی‌شود که «پلیس» را فرانخوانند: آن آدم‌های فرزانه‌ی شادِ رنگین، نیاز به پلیسِ ابلهِ عبوس و تاریکی دارند.

از ذیلِ همین آشنایی‌زدایی در نمایشِ خیر و شر، «مردِ حصیری» قدمی فراتر از فیلم‌های معمولی ژانرِ‌ وحشت و یا موزیکال برمی‌دارد. فیلم مرحله به مرحله ما را با افسر هاوی همراه می‌کند و ما نیز چون او،‌ به سوی کشفِ رازِ گم‌گشتنِ دخترک حرکت می‌کنیم. لکن در دیرزمانی، هاروی (دقیقن به مانندِ بسیاری از فیلم‌های وحشت) انگاره‌های ما را در هم می‌شکند و ما را با اتفاقی عجیب روبرو می‌سازد که دستِ کم، پذیرفتنش سخت می‌نماید. چنین است که اگر معتقد به هر مذهبی باشیم، سیرِ هم‌ذات پنداری شکل‌گرفته‌ی ما با هاروی به اوجی غریب می‌رسد و اگر بریده از معنویات باشیم، به ناگهان تمامِ هیمنه‌ی «همراهی با افسرِ تحقیقات» از هم پاشیده می‌شود و چون ناظرِ سومی کاملن خارجی و غریب، غروبِ خورشید را به نظاره خواهیم نشست و فقط تاسف خواهیم خورد…. هر چند، هنوز میترا به تماشای ما نشسته است و ظاهر شدنِ اسامی، به معنای پایانِ فیلم نیست.
الیکا عظیمی این را دوست دارد
ممنون بابت گوجه های گندیده!
۰۹ خرداد ۱۳۹۳
مخلصِ شاهینِ عزیز :)

به نیکی:
من اون فیلم رو ندیدم متاسفانه یا خوشبختانه. هر چند می‌دونم که فیلمِ به شدت بدی بوده. بسیاری هم در یادداشت‌هاشون «هالیوودی‌کردنِ» نسخه‌ی اول رو شماتت کرده بودن. به هر حال بد نیست نسخه‌ی اصلی را ببینید :)
۱۰ خرداد ۱۳۹۳
حتما در اولین فرصت... راستی شما فیلم santa sangre از alejandro jodorowsky دیدین؟فیلم خوبیه ولی خیلی دوسدارم یکی برام توضیحش بده:)
۱۰ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید