در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | یاشار یشمی: معنا، فلسفه و خل‌خلی‌های مانتی‌پایتون نگاهی به فیلمِ معنای زندگی کار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 16:51:20
معنا، فلسفه و خل‌خلی‌های مانتی‌پایتون
نگاهی به فیلمِ معنای زندگی
کارگردان: تری گیلیام و تری جونز

The Meaning of life

امتیاز: ۷ از ۱۰
امتیاز IMDB: ‫۷.۶ از ۱۰


گروهِ انگلیسیِ مانتی‌پایتون را به واسطه‌ی تری‌گیلیام شناختم. کارگردانی که آثارِ درخشانی چون «دروازده میمون»، ... دیدن ادامه ›› «خنده و ترس در لاس وگاس» و «برازیل» را در کارنامه‌ی خودش داشت. پیش از این در بابِ فیلمِ برازیلِ او مطلبِ مفصلی نگاشته بودم و رهِ دیدنِ آثارِ ارزشمندِ او، مرا به گروهِ عمیق و در عین حال به شدتِ شوخِ مانتی پایتون رساند. ‫ گروهِ مانتی‌پایتون که در دهه‌ی ۷۰ با کمدی‌ها و هجوهای صریحش غوغایی در شبکه‌های تلویزیونی انگلستان به راه انداخته بود، پس از مدتی دست به ساختِ آثارِ سینمایی کمدی و موزیکالی می‌زند؛ کمدی‌هایی به نامِ «زندگی برایان»، «مانتی‌پیتون و جامِ مقدس» و همین «معنای زندگی». مانتی‌پایتون‌ها از هیچ چیزی ابا ندارند و همه چیز را مسخره می‌کنند، از ایده‌های چپِ مارکسیستی گرفته تا سرمایه‌داری‌های نوین، از کاتولیک‌ها گرفته تا بوداییان و از شوپنهاور گرفته تا نیچه؛‌ و این هجمه‌ی تمسخرآمیزِ آن‌هاست که باعثِ تاثیرگذاری ویژه‌ی آن‌ها بر بعد از خودش شده است و بسیاری از خطِ قرمزهایی که امروزه دیگر خطِ قرمز نیستند را پاک کرده است. در این میان «معنای زندگی» به عنوانِ آخرین اثرِ سینمایی این گروه در سالِ ۱۹۸۳ به نمایش در آمد و پس از آن، این گروه دیگر فیلمی نساخت. هر چند، ردِ پای نگاهِ فانتزی و یا «خل‌خلیِ» این گروه را می‌توان در دیگر کارهای تری‌گیلیام و تری جونز مشاهده کرد.

معنای زندگی،‌ همان‌گونه که از اسمش پیداست، قرار است فیلمی سینمایی پیرامونِ «معنا»‌ و «زندگی» باشد و چنین مفهومی، بی‌گمان، بارها در فلسفه موردِ مداقه قرار گرفته است. فیلسوفانِ مشهوری چون «شوپنهاور»، «نیچه»، «سارتر» ، «نیگل» و حتی همین «مصطفی ملکیانِ» خودمان به این مبحث پرداخته‌اند؛ اما وقتی پای گروهِ کمدی مانتی‌پایتون به این مفهومِ فلسفی-انسانی باز می‌شود چه چیز را باید انتظار داشت؟ جواب یک چیز است:«آشوب». «معنای زندگی»، ملغمه‌ای است از تمسخرِ تمامِ معناهای زندگی‌ای که یافت می‌شود: «سرمایه‌داری»، «عیاری»، «مسیحیت»، «مدرنیسم»، «فردگرایی پروتستان»، «فلسفه‌های نهیلیسیتی»، «جامعه»، «جهاد»، «علم» و … . در واقع، فیلم تقریبن کاملن سلبی جلو می‌رود و ما «چیزی» یا «ابژه‌ای» به نامِ «معنای زندگی» را در فیلم یافت نمی‌کنیم تا جایی که حتی خودِ فیلم هم به خودش تذکر می‌دهد و با بیانی جالب از دهانِ بیننده‌های فیلم (که چند ماهی هستند) می‌گوید: «راستی مگر این فیلم در بابِ معنای زندگی نبود؟ پس چرا چیزی در موردِ معنای زندگی گفته نمی‌شود؟». به این معنا، فیلم حتی خودش را هم مسخره می‌کند که با انتخابِ عنوانِ پرطمراقِ «معنای زندگی»، خودش را جدی گرفته است؛ حتی در اپیزودِ «معنای‌زندگی»(پارتِ B از اپیزودِ ۶) و در سکانسی رویایی که بالاخره شخصی، مشخصن در بابِ معنای زندگی صحبت می‌کند و به نظر می‌رسد ما بالاخره معنای زندگی مقصودِ سازندگانِ فیلم را دریافته‌ایم («زیبایی» و «صلح» و «عشق» را برپاکرده‌ایم)، فیلم دوباره خودش را مسخره می‌کند و به همان راهِ قبلی باز‌می‌گردد.

چنین است که فیلم در قالبی اپیزودیک، هیچ معنای مشخصی را دنبال نمی‌کند و تنها در پایانِ فیلم است که چنین جملاتی، نه به عنوانِ معنای زندگی، بلکه فقط به مثابه‌ی آرزو و امیدِ سازندگان بر صفحه نقش می‌بندد:

«تهیه‌کنندگان می‌خواهند از تمامِ ماهی‌هایی که نقشی در این فیلم داشتند تشکر نمایند. ما امیدواریم که دیگر ماهی‌ها هم از این نمونه‌های شرکت‌کننده در فیلم پیروی کنند تا در آینده، همه‌ی ماهی‌های جهان در همبستگی و فهمِ متقابلی، در کنارِ یک دیگر زندگی کنند، تفاوت‌هایشان را کنار بگذارند، دریدنِ یکدیگر را به پایان برسانند و برای آینده‌ی بهتر و روشن‌ترِ تمامِ ماهی‌ها(و تمامِ آن‌هایی که دوستشان دارند) زیست نمایند.»

این فیلم به ادعای خودش در «هفت بخش» یا اپیزود طراحی شده است اما در واقع بیش از این‌هاست. بخشِ‌ ۱۷ دقیقه‌ای اولِ فیلم که تیتراژی جداگانه دارد، داستانِ خروشِ کارمندان بر علیه سرمایه‌داران و گسستنِ بند‌های پول است که در نهایت
با مسخره‌کردنِ همان خروش به اتمام می‌رسد. بخشِ دوم، داستانِ ماهی‌هایی است که از «معنای زندگی» سوال می‌پرسند و در واقع تماشاچی‌های این فیلم هستند. از بخشِ سوم است که فیلمِ «معنای زندگی» آغاز می‌شود: تیتراژِ فیلم، اثری است انیمیشن در بابِ دغدغه‌هایی که قرار است در این فیلم پاسخ داده شود: «خدا هست؟»، «چرا من این‌جا هستم؟»، «زندگی پیرامونِ چیست؟»، «طنزهای سیاهِ زندگی در چیست؟»، «داستانِ مرغ و تخمِ مرغ در کجاست؟» و … . این سوال‌ها در چند اپیزود پرداخته خواهند شد که در ادامه اشاره خواهم کرد. اپیزودِ اول، معجزه‌ی تولد است که به دو بخشِ «دنیای مدرن» و «جهانِ سوم» تقسیم می‌شود و هر دوی این تولدها مورد تمسخر واقع می‌شوند. اپیزودِ دوم، «رشد و یادگیری» است که بی‌گمان یکی از درخشان‌ترینِ فصولِ این فیلم است، جایی که معلم برای آموزشِ «عشق‌بازی»، همسرِ خودش را به کلاسِ درس می‌آورد و در مقابلِ چشمانِ دانش‌آموزانِ بی‌رمق از هر‌گونه یادگیری(حتی یادگیری سکس) با او عشق‌بازی می‌کند. اپیزودِ سوم، «جنگیدنِ علیه‌ِ یکدیگر» نام دارد و زاویه‌ی نگاهِ انگلیسی‌ها به ارتش و «امپراطوری» مسخره می‌شود. پس از پایانِ این اپیزود میان‌پرده‌ای را به تماشا خواهیم نشست و سپس اپیزودِ چهارم با عنوانِ «قرونِ وسطا» آغاز می‌شود که عملن اپیزودی بی‌سرو ته است و ربطش را در اپیزودِ آخر خواهیم فهمید. اپیزودِ پنجم با عنوانِ «اعضای زنده‌ی پیوندخورده»، اپیزودی است که خودِ زیستن و در نهایت، «علم» به مثابه‌ی کیهانی و فیزیکی‌اش را در فضایی موزیکال به سخره می‌گیرد. در همین اپیزود است که ارتباطی جذاب با بخشِ اولِ فیلم برقرار می‌شود لکن چنان روایت در هم شکسته می‌شود که نه آن صحیح می‌نماید و نه این. اپیزودِ ششم، «سال‌های پاییزی» نام دارد و سراسر تمسخرِ آدم‌های «تن‌پرور»‌، شاید به مثابه‌ی یکی از گناهان کبیره‌ی دانته، است. این اپیزود به دو قسمت تقسیم شده است و قسمتِ دوم با که با نامِ «Part 6B» شناخته می‌شود، همان چیزی است که پیش از این از آن سخن گفته بودم:«معنای زندگی». در نهایت اپیزودِ هفتم، به «مرگ» اختصاص داده شده است و از رهگذرِ این مرگ است که ارتباط با اپیزودِ چهارم برقرار می‌شود و فیلم به کلیتی دست پیدا می‌کند؛ لکن هم‌چنان با تسمخرِ «مردن» و «زندگی‌جاودان».

چنان‌که گفتم، فیلم از جهتِ روایت، آشوبی به تمام معناست و چنین فرمی، قطعن «گسستگی خودِ معنا» را به یاد می‌آورد. فیلم چنان غرق در فانتزی‌های هجوآمیز است که لحظه‌ای اجازه‌ی «ترکیب‌بندی» به یک «ایده» را نمی‌دهد و بی‌امان در حالِ طرح و تمسخرِ یک ایده پشتِ ایده‌ی دیگر است. از این منظر، «معنای زندگی» بی‌اندازه به نیای فیلم‌های پست‌مدرنی تبدیل می‌شود که روایت در آن‌ها شکسته شده است و مضمون، شاید فقط آن‌چیزی است که هر بیننده به حسبِ رابطه‌اش با هر توالی‌ِ زمانی برقرار می‌نماید. روایتی که هر چند به نقلِ داستانِ پر رمز و رازِ «معنایِ» زندگی می‌پردازد، اما خودش چنان آماجِ صحنه‌های با ربط و بی‌ربط گشته است که از اساس به «بی‌معنایی» بیش‌تر نزدیک است. به واقع، «معنای زندگی» در درونِ خودش، هیچ دلالتی (جز همان امیدِ آخرینِ تهیه‌کنندگان)‌ بر یک مدلولِ مشخص ندارد و چنین است که کمدی خود را از دلِ «پوچی خودِ معنا» برمی‌سازد. «معنای زندگی»، شاید بیش از هر چیز بر «بی‌معنایی زندگی ما» تاکید داشته باشد.
علی اژدری و رسول حسینی این را دوست دارند
امتیازهای متاکریتیک و روتن تومیتوز برای فیلمی که شما معرفی کردین بهترن. imdb سایت خوبی برای فیلمهای اصطلاحا هنری نیست
۰۴ خرداد ۱۳۹۳
ممنون خانم هدایتی :)
۰۵ خرداد ۱۳۹۳
مرسی مونا:)

دیوید فاستر والاس میگه "مهم‌ترین هدف از نوشتن مبارزه با تنهاییه". حالا نوشتن برای شما یاشار جان-و شاید همه-حکم یه مبارزه رو داره: مبارزه با "هجمه تنهایی و تصویر و تفکر"، و له نشدن و برخاستن از زیر بار این همه. خوب باشید:)
۰۵ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید