از مجموعه سرودهای دل – محمد الهیان فیروز – نشر خورشید باران
سودازده
دانی که من آشفته ی سیمای تو بودم
محو نگه از ساغر مینای تو بودم
تا رهرو کویت شدم از غیر بریدم
بیگانه ندانسته به سودای تو بودم
باور شده آن زمزمه ی مهر فشانت
ای راحت جان غرق تماشای تو بودم
پیمانه دل پرشده و تاب نیاورد
مفتون گل ارایی دنیای تو بودم
هر سوی شدم یاد تو آرامش من بود
سوادزده تا در پی آوای تو بودم
از طعنه ی بدخواه حذر کرده و دیدم
بیمار تو مجنون تو شیدای تو بودم
مهرت به جهان ارزد و –شهپر- نفروشد
پروانه وشی گشتم و رسوای تو بودم