زیر خاکستر ذهنم باقیست
اتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاریست ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا
سوخت ازریشه و خاکستر کرد
غرق در حیرتم از این که چرا؟
مانده ام زنده چرا
گاه گاهی که دلم میگیرد
پیش خود میگویم
آن که جانم را سوخت
یاد می ارد از این بنده هنوز
... دیدن ادامه ››
سخت جانی را ببین
که نمردم از هجر
مرگ صدبار به از بی تو بودن باشد
گفتم از عشق تو من خواهم مرد
چون نمردم هستم
پیش چشمان تو شرمنده هنوز
گرچه از فرط غرور...
بعد تو لیک پس از آن همه سال
کس ندیده به لبم خنده هنوز
گفته بودند
که از دل برود یار چو از دیده برفت
سال هاست که از دیده من رفتی لیک
دلم از مهر تو اکنده هنوز
دفتر عمر مرا
دست ایام ورق زده است
زیر بار غم عشق
قامتم خم شد و
پشتم بشکست
در خیالم اما
همچنان روز نخست
تویی ان قامت بالنده هنوز
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند
عیان می بینند
زیر خاکستر جسمم باقیست
اتش سرکش و سوزنده هنوز
"حمید مصدق"