یادداشت خداحافظی
زمانی که قصه ی بیگانگی آدم های محمد رحمانیان با محیطشان در تالار شمس با ترانه هایی قدیمی روایت می شد ، مصاحبه ای از ایشان در روزنامه اعتماد با عنوان"حکایت نویسنده ای که نمی تواند گذشته را فراموش کند" چاپ شد که حتمن هم اکنون نیز می توانید زیر گستره های تار و پود این سرزمین آن را بیابید و از آن لذت ببرید. اما هدف من از این یادداشت ، صحبت درباره آن مصاحبه نیست. آن روزها پس از چند ماهی که بر دیوارهای این سایت خط خطی می کردم ، تصمیم گرفتم به دلایلی دیگر در تیوال چیزی ننویسم.و به سوی جای دیگری رخت سفر بر بندم. یکی از آن ادله ، اتفاقات و مسائلی بود که حول محور خانم محمدی ، چندی پیش در رابطه با نمایش "ننه دلاور بیرون پشت در" و بلاک شدن ایشان پیش آمده بود. درک این موضوع برای من بسی سخت و دشوار بود که ببینم فردی که چند سالی است در این سایت فعال است مورد بی عدالتی قرار می گیرد. دوست داشتم برای یک بار هم شده خانم محمدی را ببینم و از نزدیک با ایشان هم دردی کنم که نمی توانستم لذا به احترام ایشان ، بر آن شدم به عنوان عضو کوچک و ناپیدایی از آن 20000 نفر از ایشان حمایت کنم و تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که چند صباحی نوشته ای را در تیوال به اشتراک نگذارم. هر چند می دانستم برای کسی اهمیت شایانی ندارد اما این کار را برای خانم محمدی و خود کردم و نه برای مطالباتی از این سایت.
حال برگردیم به همان مصاحبه ای که در ابتدای صحبتم بدان اشاره شد. رحمانیان درباره شخصیت هایی که آفریده در آن مصاحبه می گوید:"این آدم ها در کنار این سازه ها معنای متناقضی می گیرند و همدیگر را تکمیل نمی کنند. یعنی A+B آن آدم ها به علاوه آن سازه های شهری نتیجه اش AB نیست. بلکه یک سنتز می دهند که می شود C که نه اولی است و نه دومی." گمان می کنم ( و شاید اشتباه باشد) این صحبت نغز رحمانیان بسیار نزدیک به وضعیت افرادی است که دیگر در این سایت نمی نویسند . بدان معنی که این دوستان در سایتی ثبت نام می کنند تا با کسانی آشنا شوند که علایقشان با آن ها مشترک بوده و قرار است یک خانواده را تشکیل دهند
... دیدن ادامه ››
و ماه به ماه بیش از بیش به همدیگر نزدیک شوند. به عبارت دیگر A در B ثبت نام می کند که با C آشنا شود و با یکدیگر دیالکتیکی(با خوانش کلاسیک و سقراطی اش) برقرار کنند ، در حالی که تصور می کنم این گونه نیست و به ما سبق یک سری اتفاقات نتیجه این عمل ABC نیست بلکه D است یعنی دور شدن و بیگانگی این دوستان از این محیط و کم کم جدا شدن و گسست آن ها.
الغرض:با خود خیال کردم اگر می خواهم از این خانواده جدا شوم ، بهتر است که پایانی ترتیب دهم.
از تمامی دوستانی که در این چند ماه پست های بنده را لایک کردند و خواندند و منت گذاشتند و نظر دادند به خصوص علی اژدری ، خانم نجاتی ، خانم فصیح به همراه تمام سلول های بنیادیم تشکر می کنم. و اگر کسی را در این مدت رنجاندم ، من و تمام رگ های بدنم بسیجیم برای معذرت خواهی از ایشان.
لحظه به لحظه را با شما نوشیدیم و مست و عاقل و شیدا و لایعقل شدیم. ساعت ها را گهی گریستیم و گهی خندیدیم.
همیشه ژاندارکی باشید.
از: خود