2 بار دیدم این نمایش رو، یک بار برای اجرای اول و بار دیگه هم سه شنبه.
توی اجرای سه شنبه دو تا اپیزود با هم ادغام شده بود و داستان کوتاه شده بود. به نظرم دفعه ی دوم خیلی سردرگم بودم. با اینکه با حال و هوای نمایش آشنا بودم ولی احساس می کنم فضای خالی توی داستان زیاد بود و این به نظرم به خاطر ادغام دو تا اپیزود با هم بود. واقعیتش یه کم برام خسته کننده شده بود و به خاطر تعداد زیاد تماشاگرا یه کم کلافه بودم.
یه نکته ی دیگه هم برام تاسف برانگیز بود. شب دوم توی یه قسمت نمایش که بازیگرا باید از در گالری عبور می کردن یکی از دوستان محترم! تماشاچی محکم کوبید به پشت گردن یکی از بازیگرا که راه برو! چرا اینقدر آروم میری!!!! و بعد با دوستاش شروع کردن به خنده!!!!!!!! اون بازیگر بیچاره هم اول شکه شد و بعد سعی کرد خودشو کنترل کنه و هیچی نگفت. من هم رفتم بین این دو نفر قرار گرفتم که ادامه پیدا نکنه. این سبک تئاتر اجرا کردن فکر می کنم یه فرهنگ سازی هم نیاز داره که اینجور اتفاقا رو نبینیم.
و نکته ی آخر اینکه خیلی از تماشاچیا توی راهروها یا روی پله ها سردرگم بودن و داستان رو گم کرده بودن و بازیگری که باید اونا رو به دنبال خودش میکشوند بیخیالشون شده بود که اینم به نظر من یه ضعف بود.