بلاخره دیشب (جمعه 14تیر) موفق شدم اجرا رو ببینم با اینکه ازدحام جمعیت به خاطر خیریه نفسم رو بریده بود و چندبار خواستم برگردم و یک شب دیگه برم و اجرا رو ببینم ولی یه کشش درونی پام رو به برگشتن قفل کرد. بلاخره بعد از کلی تأخیر در سالن باز شد و با جمعیت وارد سالن شدم و... شروع تجربه ی یه حس آشنا ولی غریب...
باید بگم متن رو دوست داشتم و به نظرم خیلی می تونست تأثیر گذار باشه اما برای من دو چیز مانع انتقال حس صحیح نمایش بود یکی بعضی از بازیهای نه چندان حرفه ای و دیگری پرش داستانها بین هم که نمی گذاشت ارتباطم رو حفظ کنم.
خیلی از دیالوگ ها واقعاً عالی بود خیلی از بازی ها آنقدر دوست داشتنی بود که کوتاهی بازی بقیه رو هم جبران می کرد. نمیخوام خیلی پرحرفی کنم به نظرم دوستان همه ی حرف ها رو زده اند.
فقط یه خسته نباشید به آقای امین میری که نگرانی یک لحظه هم از صورتشون جدا نشد و آقای سجاد افشاریان که خستگی جزیی از چهرشون شده بود و بازیگرها به خاطر تلاش زیباشون و ...
فضای دیشب هدف روشنی داشت که سختی رنگ آبی بخودش گرفته بود. جای همتون خالی.