خوشا به حال مجنون
چون لیلیش را دید و مرد
خوشا به حال فرهاد
چون او ز داغ شیرین
با بیستون چنان کرد
بدا به حالم اما
لیلی ندیده مردم
صد بیستون دل را
با تلخی نبودش
از روی هیچ و پوچی
با اشکها شکستم
بدا به حالم اما
از روی ناامیدی
بذر محبتم را
هر ناکجا فشاندم
در هر بر و بیابان
بدا به حالم اما
چیزی نشد نصیبم
بجز فکر و خیالی
بجز لیلا نماها
(ج.امید)
۲ نفر
این را
امتیاز دادهاند