تنها ماندن تن را باکی نیست
خداوندا دلی تنها نماند
تنهایی، شعر عجیبی است
راز آلوده
طعم تلخی دارد
سرد است و غم آلوده
رنگ آن اشک است به بغض آلوده
در درونت غوغاست
پر تلاطم ، پر خروش
هشیار خودت نگشته رفته ای باز از هوش
درد دل ، درد دلتنگی است
درد
... دیدن ادامه ››
دلدادگی و بی دلی و دل زدگی است
تنهایی درد عجیبی است
شعر آلوده
زیر باران دل شب را به خودت آلوده
حس مرگ آور تنهایی ، یعنی انتظار
لحظه ها را بی شمارش رد شدن همچون قطار
انتظار انتهای جاده ها را میکشم
دیگر از جان خودم دست میکشم
دیکر این جسم نذار خسته را وا مینهم
از خودم نام و نشان جا مینهم
تنهایی یکی شدن نیست ، یک باقی ماندن است
او تو را از یاد برده ، باز یادش ماندن است
تنهایی حس عجیبی است
وصفش ناشدنی است
تنهایی منم ،
نه ،
من تنهایی است
(ج.امید)