هیچ وقت دلم نمی خواهد که،
چشم های هیز آسمان،
از کاسه ی کهکشان دربیایند؛
حتی حسودی هم نمی کنم،
اگر آسمان، هر شب،
به تمام دختران زمین چشمک بزند!
هیچ وقت دلم نمی خواهدکه،
آسمانِ شبهای تابستان،
زود به رختخواب رود؛
دلم می خواهد که تا صبح،
برایم 1001 خمیازه بکشد،
و من از بوی سرد دهانش،
لذت ببرم.
هیچ وقت دلم نمی خواهدکه،
پستانک خورشید،
دادو بیداد آسمان را ساکت کند؛
عاشق این هستم که ساعتها،
به اخم ابروهایش نگاه کنم،
و زیر سیل گریه هایش،
موش آب کشیده شوم.
z.k