در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | نوید آغاز درباره نمایش هدویگ: یادداشت سعید اسدی بر نمایش «هدویگ» نوشته و کارگردانی نادر برهانی مر
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:21:23
نوید آغاز (navidaghaz)
درباره نمایش هدویگ i
یادداشت سعید اسدی بر نمایش «هدویگ»
نوشته و کارگردانی نادر برهانی مرند

دراماتورژی روزآمد حاصل گفتگویی در زمانی با متن دراماتیک تاریخی شده ... دیدن ادامه ›› است. با منطق گفت و گویی باختین در شناخت زبان، هر واژه و گزاره معانی گذشته خود را تا به امروز حمل می‌کند و در انتظار معنایی تازه‌ای در افق امروز می‌ماند. این منطق شامل متون دراماتیکی هم می‌شود که گذار تاریخی و معنایی خود را تا به امروز طی کرده‌اند و در انتظار معنای تازه‌ای می‌نشینند. این معنا بخشی تازه نه تنها در تفسیر «نص» متن بلکه با کنشی فاعلانه در تغییر کانون روایت هم می‌تواند قوت بپذیرد. همان کاری که نادر برهانی مرند با مرغابی وحشی ایبسن می‌کند. هدویگ کم‌بینا می‌کوشد تا با خط زدن و بازخوانی رویدادهایی که مسیر زندگی فقیرانه اما گرم خانواده‌اش را به سوی متلاشی شدن و فاجعه سوق می‌دهد، بازنگری کند. کتری که نسل تازه باید در قبال تاریخ زیسته‌ی خاندان و دودمانش انجام دهد. دعوت به روایت فاعلانه‌ای که خاطره گذشته را بر زندگی نسل‌های بعدی آوار نکند. درک تاریخ زیسته ناگزیری ماست در مواجهه با حقیقتی که در عین رستگاری ویرانگر نیز می‌تواند باشد.

خطابه‌ی پایانی هدویگ در هنگام دریافت جایزه برای نمایشنامه‌اش تناقض همیشگی را در برخورد با حقیقت را آشکار می‌کند. حقیقتی که به قصد آگاه کردن از واقعیت زندگی بیان می‌شود، خودِ واقعیت را علیه حقیقت زندگی می‌شوراند و علیرغم باور به رستگاری بخشی حقیقت، زنگ‌های نابودی و سقوط را به صدا درمی‌آورد.
برهانی مرند کوشیده است تا سه جانمایه‌ی اساسی را که در اغلب آثار ایبسن وجود دارد، در بازخوانی خود نگاه دارد و آن را در روایت هدویگ، بازمانده‌ی فاجعه‌ی زندگی خانوادگی‌اش، بازنمایی کند.

جانمایه‌ی نخست «زیبایی‌شناسی شکست» است. امری که تراژدی مدرن را در آثار ایبسن با اعتلا می‌رساند. شکست اغلب با دو نمود در رویکرد زیباشناختی ایبسن در ساختار نمایشنامه‌های او جای می‌گیرد: شکست‌خوردگان تبعات شکست خود را به دنیای دیگران وارد می‌کنند و زنجیره شکست را تداوم می‌بخشند. چنانکه پسر ورله ناکامی‌ها و شکست‌های در زندگی‌اش همچون ناکامی از وصال جینا، ناتوانی در تغییر دیدگاه سیاسی کارگران و شکست در ارتباط با پدر به واسطه‌ی شکست‌هایی که از نگاه مادر به او انتقال یافته، را به کنشی ویرانگر در بیان حقیقتی تبدیل می‌کند تا رویای یک زندگی رو به آینده را در خانواده‌ی جوان یالمار ایکدال نابود کند.

این شکست در خانواده ایکدال در پدر یالمار نیز نمایشی از تباهی و فرو رفتن در پستویی است که جنگلی را توهم کند که هنوز در آن سروان ایکدالی است که ده خرس را شکار کرده است. این پستو را برهانی مرند در پس پرده‌ای پنهان می‌کند تا در پایان باز شدنش بر ما شکست این توهم را آشکار کند. پرده‌ای که روایت‌گر بصری گذشته و شکست‌هایی است که همگی در زنجیره‌ی محتوم آن رو به زوال می‌روند.

اگرچه ایکدال پیر خود قربانی است اما راه نجاتی در عینیت زندگی جز پذیرش شکست و پناه بردن به وهم و خوابیدن در بیداری پیدا نمی‌کند. هدویگ او را در یک خط خوردگی دوبار روایت می‌کند. دو تصویر از ایکدال پیر: یکی استوار با غرور زمانی که از میهمانی روله بیرون می‌آید و دوم حقیقت فرو مرده و حقیر او در بازخوانی هدویگ، که ریزه‌خوار روله‌ی استیلاگر و موجد زوال خانواده‌اش.

جانمایه‌ی دیگر نمادی مرکزی است که نمایشنامه‌های ایبسن حول آن تنیده می‌شوند و در این نمایشنامه مرغابی وحشی است. نمادی پر تاثیر که رفتارش در نحوه کنش شخصیت‌ها و نشانه‌های بیانگر نمایش تسری و تکثر می‌یابد. این نماد در خود داستانی شگفت‌انگیز دارد. مرغابی وحشی در مخاطره، مرگی خودخواسته را در اعماق مرداب انتخاب می‌کند. مرگی که فقط اجبار محتوم بر آن حاکم نیست و مرغابی وحشی می‌خواهد اراده خود را بر آن تحمیل نماید. اما ایبسن این نماد برآمده از طبیعت را با داستانی برآمده از کنش طبیعی دیگری کامل می‌کند. سگی که در مرداب مرغابی چسبیده به خزه‌ها را بیرون می‌کشد، نفشی که گرگیرش ورله برای خود در نظر می‌گیرد تا در آخرین لحظات زوالش هم ایکدال‌ها و هم ورله‌ها رستگار کند.

برهانی مرند در تمهیدی هنرمندانه مرغابی وحشی نجات‌یافته را در پس پرده و پستوی جنگل پرتوهم ایکدال پیر می‌گذارد و مرغابی وحشی مکانیکی را که اختراع ابلهانه‌ی ایکدال جوان است در دید تماشاگر. تو گویی هر دو از حسرتی رو به گذشته در پستو و رویایی رو به آینده در روی صحنه برای ایکدال‌ها در نهایت نابود خواهد شد یاد می‌کند.

هدویگ هم در روایت خود این نماد را پرورش می‌دهد و بر این نکته تاکید می‌کند که علیرغم خواست شاعرانه‌ی گرگیرش بر رفتن «به اعماق نیلی دریا» برای آوردن مرغابی وحشی، کراهت تحمل‌ناپذیری در زندگی همگان منتشر خواهد شد.

جانمایه سوم انتقال گناه از گذشتگان به نسل بعد است که دو مرجع دینی و علمی دارد.

مرجع دینی آن انتقال گناه در روایت خلقت از آدم ابوالبشر به فرزندان آدم و مرجع علمی آن باور ناتورالیستی جبر وراثتی است که ایبسن بنابر افق زمانه‌ی خود به آن باور داشت.

این وراثت در کم‌بینی هدویگ که یا از مادر یالمار یا از ورله پیر انتقال یافته و یا از وراثت فلاکتی است که از گناه ورله پیر به ورله‌ی جوان منتقل شده است.
این جبر تاریخ مدام در زندگی حال حاضر یک دودمان احیا و احضار می‌شود. انفجار گذشته در حال تکنیک نمایشی واپس‌نگری ناگزیر را در آثار ایبسن برجسته می‌کند. گفتگوی برهانی با این امر ساختاری، در تغییر کانونی روایت یعنی خوانش زندگی از منظر هدویگ دو چندان تاثیرگذار می‌شود. ما از منظر سوم شخص محدود به نمایش نگاه نمی‌کنیم. ما از لا به لای خط خوردگی‌هایی که هدویگ در ساخت بخشی جدید به روایت زندگی انجام می‌دهد، متوجه این جبر و انفجار ویرانگر گذشته در حال می‌شویم. در این مقام هدویگ و برهانی هر دو یک کار انجام می‌دهند: هدویگ خاطره‌ی زندگی‌اش را با خط زدن واسازی می‌کند و برهانی نمایشنامه ایبسن را.

این تصرف و از آن خودسازی، برای هدویگ فاعلیت یک سوژه‌ی عامل را ممکن می‌کند تا در زیر بار تاریخ زندگی خود مدفون نشود و علیرغم کم‌بینی رو به تزاید زندگیش، بینایی روشنگر از زندگی خود را از دست ندهد و برای برهانی نیز خط زدن نمایش ایبسن نوعی از آن خودسازی (appropriation) را ممکن کند تا علاوه بر تازه‌سازی، مخاطب را در جایگاه بازنگری دراماتورژیک و معنایی تازه‌تری قرار دهد. همان که پیش از این گفته شد: بیان حقیقت با زندگی ما چه خواهد کرد و کنش اخلاقی ما در مواجه با حقیقت چه خواهد بود؟ این بغرنج یک موقعیت بنیادین و دیرین و حل‌ناشدنی در زندگی ماست.

صحنه نمایش از پرسپکتیو دو نقطه‌ای ساخته می‌شود. گریز از یک بازنمایی مألوف است؛ پرسپکتیو تک نقطه‌ای و مرکزگرا مکان را به زاویه‌ای نامعمول در مقابل ما قرار می‌دهد. اگرچه این بدعتی تازه نیست اما کارایی خود را در موقعیت تماشگری ایفا می‌کند. نوع میزانسن با ورودی‌ها و خروجی‌های صحنه که دیالکتیک فضای درونی و بیرونی را در اجرایی مدرن ممکن می‌کند، تا برهانی مرند الزامات متن ایبسن را که در دو مکان خانه ورله و ایکدال رخ می‌دهد کنار بگذارد و با قرار دیگری مخاطب را تنها در یک ادراک سیال از مکان نمایشی فعال کند.

همین تمهید در متن و اجرا حضور شخصیت‌های جانبی چون خدمتکاران پیر، حسابدار ورله، نجیب‌زادگان و غیره را برای مقدمه‌چینی و بسط موقعیت‌ها در نمایشنامه ایبسن را خط بزند. این خط خوردگی‌ها حیات دراماتورژی جدیدی را برای برهانی مرند با امکانات جایگزین مدرن تامین می‌کند.

بازی بازیگران جوان در کنار مجربان شایسته ستایش است. اما تناقضی هم در سبک بازی مجربان و جوانان وجود دارد. جوانان به بازی واقع‌گرایانه و مجربان به بازی شیوه‌پردازانه در بدن و بیان تمایل دارند. ایجاد تعادل میان این رویه انسجام بیشتری به بازی‌ها و فضای نمایش می‌بخشید. و شاید در زمان‌هایی ضرباهنگ صحنه‌ها اگر با اتمسفر حاضر در صحنه تناسب می‌یافت، تاثیر لحظه‌ای کنش‌ها افزایش می‌یافت.

هدویگ نمایشی است از تجربه‌ی تعمق در دنیای تمام نشدنی آثار ایبسن. دیدن آن بخش فراموش‌نشدنی از تجربه‌ی تماشاگری ماست.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید