خیلی همه چیز ساده بود، داستان، صحنه، روایت، موسیقی، نوع احساسات و عواطف بین بازیگران، همه چی در ساده ترین حالت خودش در حال پیش رفتن، بود راستش کم کم داشت فراموشم میشد وجود همچین سادگی هایی، غم ها عمیق بودند، اما ساده روایت میشدن و نمایش به دنبال چیز اضافه ای نبود، قرار نبود دنیای عجیب غریب، یا جهانی فسلفی و حتی دور از انتظار رو نشونمونبده، قرار نبود چیزی به رخ من تماشاگر کشیده بشه، قرار نبود با تماشاگرش در جنگ و قدرت نمایی باشه، و در نهایت به دل من نشست و منو یاد کتاب ها و فیلم های ساده ایرانی، زندگی های بدون پیچیدگی های سخت از نوع باور نکردنی، انداخت و چقدر این سادگی در نمایش های ما داشت فراموش میشد و ما در تلاش بیهوده به دنبال چیزی اضافه تر از حفظ وجود انچه که هست بودیم، حال من با نمایش خوب بود، چون از من تماشاگر چیزی رو طلب نمیکرد، هیچ چیز از من نمیخواست و من قرار بود فقط بیننده یک نمایش باشم، اما یکی دو نکته کوچک، جزئیات در طراحی صحنه میتونست دقیق تر باشه، چون من توجه به این جزئیات رو در جاهای دیگه مثل کارگردانی دیدم کاملا، و نکته دیگه میشد همه چیز خانوادگی تر باشه و اجازه بده مخاطب هم همراه حریم این خونواده بشه و دائما به ما یادآور نشه که این یکنمایش، و شما تماشاگرانش، در کل نمایش شیرینی و ساده ای بود با بازی های ساده و خوب، پر از امید باشید همیشه ✨🌱🙏