برداشت من از نمایش ، امیدوارم که بدرستی متوجه موضوع نمایشنامه شده باشم:
کارگردانی که توان ادامه مسیر در وطنش، برایش میسر نیست ، بار خود را می بندد ، می رود به جایی دور. دور از اینجا با کوله باری از خاطرات که نگران اضافه بار هم است. در چمدان خاطراتش، والدین و دوستانش و اسامی چند مکان و ذره ای از خزر جای دارند. نمایش با مرور خاطرات و کابوسهای کارگردان ادامه می یابد.
موضوع نمایش خوب بود. نقش آفرینی بازیگران، متوسط ، طراحی صحنه معمولی، در کل یک نمایش متوسط بود.
و صحنه هایی که بازیگران به زدن خودشان مبادرت می ورزیدند، برای من آزاردهنده بود. همچنین دلیل این همه تاکید کارگردان بر تکرار نام خود در بین صحنه های نمایش را متوجه نشدم. هربار که نام ایشان بر صفحه سفید ظاهر می شد، این تصور را در ذهن متبادر می کرد که نمایش تمام شده ، حال آنکه چنین نبود.