اینی که من امشب روی صحنه دیدم یه شاهکار بود، یه حظ ممتد، تئاتر در معنای راستین خودش!
شاهد یه متن منسجم و اغلب مسجع و خوش آهنگ بودیم که تک به تک کلماتش ریزبینانه در کنار هم چیده شده بود و هنر تنفس بازیگران رو به چالش میکشید. داستان از دل تاریخ بود و به لطف و یا در واقع جبر همین تاریخ پیرنگریزی سهمگینش در هر صحنه بیشتر و بیشتر تیشه به قلب مخاطب میزد. میزانسنبندیها به جا و دقیق بود و هر ثانیه از نمایش، هنر کارگردان رو به رخ میکشید.
بازیها، فرم، لحن، بدن، همه و همه در خدمت اجرا بودند و این حجم آمادگی و سوار بر متن بودن نشان از حرفهای بودن این تیم داره.
طراحی لباس جذاب و روایتگر بود، نور به درستی چینش و با دقت به کار گرفته میشد، انتخاب موسیقی بسیار درست و متناسب با هر صحنه بود و گاه و بیگاه با نوای ژوست روباه عزیزمون جان بیشتری میگرفت، دکور ساده اما به غایت کافی بود.
و یه تشکر بزرگ از تماشاخانه محبوب من، ایرانشهر، که توی چند ماه اخیر همیشه سر وقت یا با تعلل اندکی اجراها رو روی صحنه برده.
اهمیتی نداره که به تاریخ این سرزمین علاقمند هستید یا نه، اونچه که روی صحنه شاهدید یک تراژدی تمام عیاره که هر علاقمند به تئاتری رو روی صحنه میخکوب میکنه.
به احترامتون تمام قد کف زدم و امیدوارم تشویقهای بلندتر و طولانیتر و سولداوتهای متوالیتون رو به تماشا بشینم.