در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سجاد آل داود درباره نمایش دایره گچی قفقازی: به عنوان یک کیس مطالعاتی نمایش دایره گچی قفقازی می‌تواند به عنوان یک ن
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 02:31:34
به عنوان یک کیس مطالعاتی نمایش دایره گچی قفقازی می‌تواند به عنوان یک نمایش پست‌مدرن ضعیف و البته طولانی (و کسل کننده، چرا که نه؟) شناخته شود. جهت مقابله با این بازخورد احتمالی باید بگویم که من به این نمایش توسط دوست کارگردانی دعوت شده بودم و حتی نمی‌دانستم با چه کستی روبرو خواهم شد. تنها چیزی که می‌دانستم این بود که یک نمایشنامه از برشت اجرا خواهد شد.
نمایشی که تحت این عنوان در سالن اصلی تئاتر شهر دیدیم واقعا نمایش ضعیفی به نظر من محسوب می‌شود که البته میزان استقبال مخاطبان نیز بیانگر همین مهم است. نکته‌ای که در صفحه نمایش با آن مواجه هستیم و البته از دقایق ابتدایی نمایش نیز می‌توان آن را فهمید این است که نمایش سعی دارد با استفاده از سبک به اصطلاح اپیک یا همان فاصله‌گذاری یا همان Alienation خودمان که از تکنیک‌های نمایشی برشتی محسوب می‌شود، حرفی بزند در عین اینکه مصنوع بودن فضا را به مخاطب یادآوری می‌کند اما در واقعیت اتفاقی که در این نمایش افتاده است پنهان کردن کیفیت پایین بازی‌ها و البته انتخاب کست ناهمگون این نمایش پشت اسم استفاده از این تکنیک و موضوع کاریکاتور سازی از شخصیت‌هاست. و البته یک جمله هست که به صورت جالبی در پایان نمایش‌هایی که احتمالا عوامل می‌دانند ضعیف است در رورانس شنیده می‌شود و آن هم این است که اگر اجرا را دوست نداشتید به دشمنانتان معرفی‌اش کنید.
به بازیگران بخواهم بپردازم، از امیر کربلایی زاده شروع می‌کنم. و اتفاقا از آخر نمایش شروع خواهم کرد. به دوستی که نظرم را در مورد این نمایش خواسته بود گفتم امیر کربلایی زاده را در شام خداحافظی بی‌نهایت دوست داشتم اما او نه تنها مناسب این نمایش نبود، بلکه در تقریبا یک ربع یا بیست دقیقه آخر، نمایش را به یک کمدی آزاد مبتذل تبدیل کرد که معدود نکات خوبی که از نمایش در صحنه‌های پیشین دیده بودم را نیز در ذهنم پاک کرد. دیدن چنین سطح از محتوای مبتذلی روی صحنه سالن اصلی تئاترشهر، که به اصطلاح باید نماد هنر نمایشی ما باشد برایم واقعا تعجب‌آور بود.
از بدترین نکته نمایش گفتم از بهترین نکته‌اش در ... دیدن ادامه ›› نظرم نیز خواهم گفت، بازیگر نقش گروشه واقعا به نظرم ستاره این نمایش بود و من هم از استعداد او در بازیگری لذت بردم و هم می‌توانم بگویم بهترین بخش‌هایی که می‌توانم از نمایش به یاد بیاورم بخش‌هایی با حضور اوست، یکی از بهترین بخش‌ها بخشی بود که گروشه در خواب است و سایر بازیگران نیز پشت سر او هستند. این بخش را خیلی دوست داشتم.
ایده‌های جالب در نمایش بعضا وجود داشت و یکی از آن‌ها که برای من جالب توجه بود نحوه جستجوی سربازان در کوهستان بود که روی بخشی از استیج قرار می‌گرفتند و تظاهر به دویدن یا راه رفتن می‌کردند.
همچنین از بین سایر بازیگران نگار بابائی را نیز در کفنم کجاست قبلا دیده بودم و خوشحال شدم که روی صحنه‌ای بزرگتر هر چند در نمایشی ضعیف دوباره بازی او را دیدم. به نظرم در نقش راوی و البته بخشی که به عنوان یکی از معدود خلاقیت‌های کارگردان وارد مکالمه با سیاوش خیرابی شد، عملکرد رضایت بخشی داشت و امیدوارم همچنان او را روی صحنه‌های بزرگتر و نمایش‌های بهتر ببینم.
اما خیلی خوشحال نباشیم، برگردیم به سایر بازی‌ها و بخش‌های ضعیف نمایش، می‌توانم بگویم اولین جایی که به نظرم کار نمایش برای من تمام شد صحنه‌ای بود که چند بازیگر جوان مشغول رپ خواندن برای پادشاه شدند، نمی‌توانم به اندازه کافی توصیف کنم که این بخش چقدر برای من پر از شرم نیابتی بود.
و اما رابعه اسکویی. چرا واقعا؟ واقعا به نظرم انتخاب‌های بهتری می‌شد داشت تا به قول خودتان یک شخصیت کاریکاتور بسازید، بازی رابعه اسکویی به حدی ضعیف بود که بعد از اولین صحنه‌ای که از او دیدم واقعا راغب بودم سالن نمایش را ترک کنم، حضور او در این نمایش به طور کلی به اندازه یک ربع پایانی امیرکربلایی زاده باعث ایجاد یک ناهمگونی بی‌سابقه بود و اصلا نتوانستم با لحظه‌ای از حضور او روی صحنه ارتباط برقرار کنم. واقعا چرا؟
بازیگر دیگری که اگر بخواهم منصف باشم شدیدا بالا و پایین داشت سیاوش خیرابی بود و در نهایت او هم نتوانست حتی کیفیتی نزدیک به بازیگر نقش گروشه که بازیگر مقابلش بود را ارائه کند. Not Even Close.
اما می‌رسیم به این نکته که " کارگردانی مکتب اپیک با مکتب رئالیسم کاملا متفاوت است و همه چیز نوعی اغراق و شالوده شکنی است. بازیگری به سمت نقد شخصیت و ساخت کاریکاتور جلو می رود، پس بازی ها حسی نیست همیشه و گاهی بازیگر از نقش بیرون می‌آید."
باید عرض کنم که در آسان‌گیرانه‌ترین حالت، بازی کاراکتر گروشه عمیقا با احساس همراه بود و چیزی شبیه به تئاتر به اصطلاح اپیکی نبود که بخواهد از ارتباط حسی مخاطب با کاراکتر جلوگیری کند تا توجه او را به موضوع دیگری معطوف کند و وقتی یک کاراکتر عمیقا با حس بازی می‌کند و می‌توان با او ارتباط حسی برقرار کرد و بقیه کاراکتر‌های سطحی و البته ضعیف هستند این کلیت نمایش است که به سمت یک "کاریکاتور" تمام عیار می‌رود.
در نهایت به عنوان یک مخاطب که از قضا بین دوستان تیوالی به طرفداری بیش از حد از سبک‌ها و ابزار‌های پست‌مدرن شناخته می‌شود (و حتی با او شوخی می‌شود) تقاضا دارم ضعف‌های خود را پشت پست مدرن بودن و البته اپیک بودن پنهان نکنید چرا که هر کاریکاتوری هنر نیست.
در پایان به قول ریکی جرویس اگر چیزی به شما برخورد دلیل بر این نیست که حق با شماشت. پس پیشاپیش اگر استفاده از واژه مبتذل برای شما برخورنده بود به به اصطلاح شعار خود در پایان رورانس که تئاتر یک هنر جمعی است و نظر شما برای ما مهم است پایبند باشید.
امتیاز من به این نمایش 1 از 5 ستاره است.