حاضر غایب دوست داشتنی
ناصدا به شدت از طراحی های خوبی استفاده کرده ، طراحی در نور، طراحی حرکت، طراحی سازه و مهمتر از همه طراحی متن. بازیها چشم نواز بود، موسیقی و صدا بسیار قابل قبول و در خدمت متن بود، اما نقطه عطف متن بود و متن.
برخلاف توضیحات متن روانشناختی صرف نبود، اینکه از رنج سخن ببریم از کودکی گفت و گو یاد کنیم، به رابطه زوج اشاره کنیم ،یا از اختلال ptsd یا افسردگی ماژور یا sd و اختلال خواب، تنها یک پیکر بیرونی و بدون روح نمایش است. نمایش قرابت معنایی چندانی با جامعه شناسی نیز ندارد هرچند که بیشتر به آن نزدیک است، بحث جنسیت و مدیا، تربیت و غیره نیز پوسته های ما بعد ابتدایی فردنگری روانشناسانه نمایش است.
مگر میشود حرفی از زبان و گفتار زد و هرآنچه ۲۴ سال با آن درگیر بودی رو نادیده گرفت؟
مگر میشود از دال و مدلول سخن برد و به آن
... دیدن ادامه ››
بی تفاوت بود؟
مگر میشود نمایش سیلی به ساختارگرایی بزند و مفاهیم پساساختاری را شکل دهد و آن را دوست نداشت.
مگر میشود در فرامتن حضور سوسور و هایدگر و روسو را دید و بی خیال لذت آن شوی؟
اما از همه مهمتر حضور دریدا بود با واسازی با گرماتولوژی با حضور غایب.
آیا گفتار همان زبان است؟ آیا آنچه بر طبق قواعد دستوری سوسوری سخن میگوییم همان مدلول را تداعی میکند؟
پلان نمایش چقدر دوست داشتنی بود، مانند همان خانه های شطرنج سوسوری و چه بی اعتبار شد این پلان؟ لوگوس افلاطونی در نمایش وجود خارجی نداشت جای خود را به دیفرانس دریدایی داد. در حقیقت معنای مبسوطی بر رخدادهای این نمایش شکل نمیگیرد و هر آنچه هست بر تعویق و تفاوت ( تفاوط به دریدا نزدیک تر است ) حاضر میشود و گاهی خودش را پنهان میکند.
حقیقت در نسبتی بین آدمی و هستی متحقق میشود؛ بنابراین حقیقت امری در دسترس نیست؛ ما بدان احاطه نداریم؛ فراتر از ماست اما نه چونان شیء ثابت، حقیقت فقط بر ما آشکار میشود و پنهان میشود.
دریدا واسازی یا ساختارشکنی را به منزله شیوهای برای آشکار ساختن تفسیرها تعبیرهای چندگانه از متون مطرح کرد که متن به طور نچرال دارای ابهام و کژتابی است.
به هرروی به همین دلیل رسیدن به معنای نهایی و کامل آن امری غیرممکن است. او زبان یا متون را بازتاب و انعکاس طبیعی جهان نمیداند، بلکه متن را شکلدهنده و سازنده تعبیر ما از جهان میداند و معتقد است که متون این امکان را ایجاد میکنند، که ما واقعیت را بفهمیم. به نظر دریدا، انسان به نقطة پایانی تعبیر یک متن نمیرسد. برا او هر متن نشانگر تنوع و تفاوتهای معنایی است و چیزی ثابت نیست؛ به همین خاطر، تحلیل متن به صورت مسلم و قطعی غیر ممکن است.
اصولا دریدا در شالوده شکنی خود به برعکسی و واژگونه کردن سلسه مراتب پایدار و قابل انتظار در تقابل های دوگانه معتقد است . نظرقه و پرسپکتیو بحثِ دریدا مبنی بر واژگونی و تخریب زوج های دوتایی ، حاوی استعداد انقلابی مارکسیستی (طبقاتی)و فمینیستی است که اساس بحث تقابل های دوگانه آن « نتیجه منطقی بحث های نشانه شناسی است »
به زعم ژاک دریدا در طول تاریخ بشر همیشه دوگانگی و نظامهای باینری مانند: سفید و سیاه، قوی و ضعیف، زمین و آسمان، زن و مرد، علت و معلول و ... وجود داشته و انسان معاصر باید به مقامی برسد که از این دوگانگی آزاد و رها شود علت عدم پیشرفت فلسفه هم همین گرفتاری بوده که باید رها شود.
من فکر میکنم در نمایش نه از آنیموس خبری است نه از عقده ادیپ یا الکترا، نه روان درمانی ممکن است نه دارودرمانی، نه الگوهای تکراری وجود دارد نه سوپر ایگو. نمایش بر تفاط ( تفاوت) استوار است. بر شکستن دال و مدلول. نمایش از شکست تفسیر سخن میبرد و فریاد میزند آنچه بر من به وقوع پیوست بر دیگری شاید رخ ندهد، آنجا که سخن میرود چرا در مورد زندگی ما به دیگری سخن میگویی شاید شاه بیت این غزل فلسفی است. دیگرانی که قدرت ( واپس زدگی و اختلال) تشخیص متفاوتی دارند، دیگرانی که صدا را ناصدا و ناصدا را صدا میبینند. روایت یک فراروایت است و یک فراروایت ساخته شده از روایتهای متعدد.
دریدا بر این نکته تاکید دارد که هیچ نظامی (چه زبانی, چه هویت فردی به نام من و غیره) بدون قرار دادن دیگری و خود بی معنی ست. پس در این رویکرد به چه اکتفا کنیم؟ لوگوس؟ عقل؟ منطق؟ اسطوره؟ شناخت؟ همدلی؟ شاید هیچکدام یک دال مدلولهای ناانتهایی دارد یک دال همیشه در مدلولی در تعویق گرفتار است.
احساس میکنم غیر دقیق ترین و غیر قابل خوانش ترین متن تیوال خودم را نوشتم، اما زنجیره همنشینی و جانشینی برای من در این نمایش جایی نداشت و متن از هرگونه معنای مخصوص و جبری رها بود.
در پایان خوشحالم در روز آخر نمایش را دیدم و از گروه اجرایی بابت این مهمانی تفکر کمال تشکر را دارم.
ما سوگواریم، چون هرگز نمیتوانیم گذشته را احیا کنیم.....دریدا
⭐⭐⭐⭐⭐