برای کسانی ک شعرهای فرا فرم دوست دارند:
با دست من گلوی کسی را بریده اند
سروده های:حامد ابراهیم پور
(محشرههههههههه)
داش آکل
نشست گوشهی در ، بند کفش را شل کرد
کمی مردد شد ، لحظه ای تأمل کرد
سپس شنید صدای تو را : - بفرمایید
تو آمدی بیرون
... دیدن ادامه ››
، دستپاچه شد ، هُل کرد !
قرار بود بگوید که دوستت دارد
قرار بود بگوید ....خجالتش گل کرد !
و بعد شهر شب و اشک های داش آکل ....
تمام کوچه به جشنت شدند مهمان و
تمام شهر برای شما چراغان و
نشسته ای – سبدی گل ، میان تور سپید –
کنار آینه و شمعدان و قرآن و
کنار دست تو با چشم خیس می خندد
سرش به برف نشسته ست چون زمستان و
مچاله از سلول اتاق بیرون زد
و کوچه ها که شبیه حیاط زندان و
هوای مضطرب نیمه های آبان بود
چه دیر می گذرد عصرهای آبان و
لقد خَلَقنا الانسانَ فی َکبَد می خواند
مگر تمام شود رنج های انسان و
اگر بناست که داش آکل کسی باشی
چه فرق دارد شیراز یا که تهران و
برای مرگ نیازی به کاک رستم نیست
فقط ندیدن لبخندهای مرجان و
حضور قاطع غم کافی است تا بروی
اسیر مرگ شوی گوشهی خیابان و
شبیه لحظهی جان کندنِ رضا موتوری
شبیه سوختن چشم های سلطان و
شبیه قیصر یک جور تازه جان دادن
بدون مرگ رسیدن به خط پایان و
بعید نیست خودت قاتل خودت باشی...
کشان کشان آمد تا به خانهی تو رسید
کشان کشان آمد ، درد را تحمل کرد
تو آمدی بیرون : گونه هاش قرمز شد
تو آمدی ، خونش روی خاک قُل قُل کرد
نیاز داشت بگوید که دوستت دارد
نیاز داشت بگوید .... خجالتش گل کرد !