نمایش هاملن در بخشهای مختلفش تداعیگر داستان نینواز هاملن از برادران گریم، دشمن مردم از هنریک ایبسن و فرانکنشتاین از مری شلی است، با این حال
... دیدن ادامه ››
روایتش نسبت به آنها تفاوتهای خود را دارد و خستهکننده و تکراری نیست.
یکی از موضوعات نه چندان بیگانهای که نمایش به آن میپردازد، پنهانکاری مسئولین سیاسی در برخورد با بحرانهایی که باعثشان هستند و بعضاً انداختن مسئولیت گردن دشمنهای ساختگی است. به خاطر دارم چند سال قبل تهران را بوی تعفن برداشته بود و نهادهای مسئول آن را گردن یکدیگر میانداختند و آخر سر هم نفهمیدیم که چه شد و چه کسی مسئول بود.
شهروندان (مردم) در اولین سکانسی که دانشمند و شاگردانش صحبت میکنند خواب هستند و این نماد ناآگاهی مردم است. در حالی که کودک بیدار است و سعی در بیدار کردن آنها دارد، اما آنها بیدار نمیشوند، مگر زمانی که برای گرفتن موشها و پول درآوردن از این راه باشد.
یکی دیگر از موضوعاتی که به آن پرداخته میشود، نتیجهی انداختن دانش در مسیر نادرست به طمع ثروت به جای در خدمت بشریت بودن آن است؛ جواندانشمندانی که چون حس میکنند قدرشان دانسته نمیشود و در وطن تلف میشوند، دانسته یا نادانسته به فکر سودجویی شخصی خود میافتند و تیشه به ریشهی خود و شهرشان میزنند.
از سوی دیگر، طمع ثروت در مردم نیز باعث میشود که خطر بحران موشها را نبینند و آن را فرصتی برای ثروتاندوزی خود ببینند. نتیجه هم آن است که در پاسخ به صحبتهای دانشمند، به جای آن که مردم دور حقیقت گرد آیند و متحد شوند، دو دسته میشوند و در پی این دودستگی، نیروی جامعه تضعیف میشود و برای مبارزه با بحران عقیم میماند.
مسئلهی دیگر توجه انتخابی حکومت به دانش و دانشمند است؛ حکومت زمانی که دانشمند فضاحت به بار آمدهی آنها را کشف میکند، او را نظیر دکتر استوکمان در دشمن مردم ایبسن طرد میکند، اما زمانی که کار از کار میگذرد و دیگر راهی برای نجات شهر نیست، از او میخواهد تا اوضاع را درست کند.
کودک بازیگر در نمایش در ابتدا این فکر را در ذهن تداعی میکند که شاید نمایش میخواهد آن را به عنوان امیدی در آینده علم کند، اما در انتهای نمایش شاهدیم که خود کودک نیز نیست و نابود میشود و هرگونه امید به راستی بر اثر خودخواهی انسان از بین میرود.
مسئلهی دیگری که به آن پرداخته میشود، مسئلهای است که ریشه در فلسفهی تکنولوژی دارد؛ نمایش هاملن به خوبی نشان میدهد که چگونه Technological Autonomism بر فضای تکنولوژی حاکم است؛ یعنی انسان با ارادهی آزاد خود تکنولوژی را توسعه نمیدهد و پیشرفت تکنولوژی با منطق درونی خودش شکل میگیرد. مثال بارزش خروج کنترل موشها و تکنولوژی دستکاری ژنتیکی از دست جواندانشمندان نمایش هاملن و یا مهارگسیختگی هیولای فرانکنشتاین در داستان فرانکنشتاین مری شلی است.
موضوعاتی دیگر نیز بود که درک نکردم؛ برای مثال ارتباط زن پیشگو و سردستهی موشها که ابتدا به هم لبخند میزدند و در انتها زن پیشگو نیز طعمهی موشها شد. مثال دیگر گاز یخ خشک بود که در بخشهایی جز قسمت نماد اتاق گاز موشها گاه و بیگاه بیرون میزد و معنای آن را درک نکردم.
موضوع دیگر یکی بودن بازیگر نقش نماینده تجار ناحیهی دور با بازیگر نقش سردستهی موشها بود (به نظر اینطور بود؛ چون پس از پایان نمایش با ماسک سردسته موشها به روی صحنه آمد) که نمیدانم تصادفی بود یا کارگردان معنای خاصی را در آن گنجانده بود.
در کل، نمایش مطلوب نظرم واقع شد و علیرغم آن که برخی مخاطبان موضوع آن را کلیشهای میدانند، به نظرم همچنان حرف خود را برای گفتن به شیوهی خاص خودش دارد.
با تشکر از عوامل نمایش هاملن 🌹
نمرهی من به هاملن: ۴.۵ از ۵