"وسوسهی بیزمانِ نورِ موضعی"
نمایش “پرنده شیرین جوانی” که برداشتی از متن تنسی ویلیامز به همین نام است، این روزها در سالن انتظامی خانه هنرمندان به روی صحنه میرود. در این نمایش، بخشهایی از نمایشنامه در صحنههایی طولانی که لازمهی اجرای کارهای تنسی ویلیامز هست، اجرا میشود. حضور تعدادی از بازیگران در کالبد کاراکترهای چندبعدی این اثر، اتفاقی قابل توجه برای آنها و نوید بازگشت رویکرد استفاده از متون نمایشی مهم در موقعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این زمان است؛ اتفاقی که از زمانهای دور تئاتر ما همچون کارگاه تئاتر، هم مورد استقبال بوده هم نسلهای مختلفی از بازیگران توانمند بر روی صحنهی تئاتر را به سینمای ما معرفی کرده تا آن جایی که هنوز هم در سیستم دانشگاهی ما، رشتهای برای بازیگری سینما وجود ندارد و هر آنچه برای فراگیری هست، در تئاتر و از اجرای روی صحنه است؛ بازی روی صحنهی تئاتر، مستلزم توان بازیگری در زمان طولانی است که از مهمترین موارد تاثیرگذار بر مخاطب و شرط لازم برای همذاتپنداری او با کاراکترهاست؛ چرا که در صحنههای بدون قطع، بازیگر میتواند زیست کاراکتر را شبیهسازی کند، قوس شخصیت را به عنوان عامل ریتمدهنده بسازد و با تماشاگر همنفس شود تا او را به جهان کاراکترش وارد کند. در نمایش “پرنده شیرین جوانی” که حسن عسگری کارگردانی آن را بر عهده داشته، چنین بستری برای بازیگران جوان و یا نوظهور دیده میشود که تحقق موفقیت بازیگران در این موقعیت، مستلزم توجه به مواردی از جمله کارگردانی و موقعیت میزانسی و روایی کار است؛ موردی که به دلیل عدم وجود دراماتورژی در این نمایش، کار را برای بازیگران هم به شدت سخت کرده است. اما در همین وضعیت هم میتوان استعداد و توان بازیگری را توسط بعضی از بازیگران مشاهده کرد. بازیگر نقش لوسی، نازنین نادرپور که دیر روی صحنه میآید و زود هم از جریان قصه خارج میشود، در زمانی کوتاه، به تماشاگر یادآوری میکند که متوجه درخواست او
... دیدن ادامه ››
برای تجربهی چیزی فراتر از یک روخوانی روزنامهوار از متن نمایشنامه، هست. مکث و سکوت در بین جملات، از تاثیرگذارترین عناصر تئاتر بر مخاطب است و به صورت همزمان، به او فرصت نزدیکی به کاراکتر و تحلیل و پیوند دادن جملات پیشین را میدهد. کاری که بازیگر نقش لوسی به خوبی از پس آن برمیآید و این مکثها را با بازی صورتش تکمیل میکند؛ همان تکنیکی که شاید بیشتر مناسب نماهای بستهی سینمایی است تا صحنهی تئاتر؛ اما در سالن بلک باکسی مثل انتظامی که فاصلهی مخاطب و بازیگر کم است و تمام جزئیات برای مخاطب قابل شناسایی است، رویکردی قابل قبول و تاثیرگذار محسوب میشود. در کنار نادرپور، سعید هاشمی هم که نقش گارسون را دارد، توانسته فضایی کمیک را به صحنه اضافه کند و نقطهی تنفسی برای مضمون جدی و عمیق کار باشد. حسن عسگری هم که علاوه بر کارگردانی، نقش اصلی مرد یعنی چنس را هم بازی میکند، در اجرای ابتدایی نقشی که در سینما پول نیومن، ایفاگر آن بوده، قابل قبول عمل کرده است. اما در نقش کارگردان، نیازمند طراحی میزانسنهای همراستا با مضمون کار و قراردادن فرصتهایی برای ورود مخاطب به جهان اثر است. نمایشنامهی “پرندهی شیرین جوانی” که بسط یافتهی نمایشنامهای کوتاه در سال 1956 با حضور تنها دو کاراکتر (چنس و پرنسس) است، در سال 1959 منتشر میشود. با توجه به موقعیت تنسی ویلیامز در آن زمان و بعد از موفقیتهای متعدد فیلم و تئاتر “تراموایی به نام هوس”، به سرعت امتیاز آن توسط کمپانیهای هالیوود خریداری میشود و در کمتر از سه سال بعد، با کارگردانی ریچارد بروکس و بازی پول نیومن و جرالدین پیج روی پردهی سینما میرود. “تمنای دیده شدن” تم رایج تنسی ویلیامز در آثاری چون “ناگهان، تابستان گذشته” و “تراموایی به نام هوس” است که توسط شخصیتهایی دوقطبی یا مرزی و در آستانهی فروپاشی از ارتباطات عشقی و خانوادگیشان بروز مییابد. شخصیتهایی که برای تحمل بار غیرقابل تحمل زیستن در جامعهای ریاکار و دو رو، تنها راهشان تبدیل شدن به شخصیتی نمایشی و برونریزی خودشان به شیوهای غیرقابل قبول جامعه است؛ همان طور که ویوین لی و الیزابت تیلور در نسخهی سینمایی این دو نمایشنامه، تصویر شخصیت چندبعدی و ظاهراً روانپریش را ارائه میدهند. شکلگیری فضای خاص هالیوود بعد از جنگ جهانی دوم و گرایش بیشتر بازیگران برادوی به سینما (بارزترینشان، مارلون براندو)، شخصیت مرزی کارهای ذکر شده را به انسانی در حسرت از دسترفتههایش در “پرنده شیرین جوانی” بدل میکند. چنس میخواهد با بازیگر هالیوود شدن (آرزوی نویی که در برابر روی صحنهی برادوی رفتن قرار گرفته)، رنج از دست رفتن جوانیاش و دوری از محل زیستن به خاطر عشق نافرجامش را تحمل و فراموش کند. قطعاً ورود مارلون براندو به یکی از نمایشنامههای تنسی ویلیامز، اتفاقات دردناک زندگی الیا کازان کارگردان “تراموایی به نام هوس”، تصویر دردناک بیلی وایلدر از پیری بازیگر هالیوودی در فیلم “بلوار سانست” و موج شدید انتقال صحنهی بازی بازیگران برادوی به هالیوود، از مواردی است که در متن تنسی ویلیامز تنیده شده. در اجرای عسگری از “پرنده شیرین جوانی”، جا داشت که از عناصری همچون نور موضعی، صحنهی تئاتر، صحنهی فیلم و ادوات هر یک در میزانسنها بیشتر استفاده شود تا دغدغهی اصلی کاراکتری که در گذار پیر شدن، تمنای دیده شدن را به عنوان ابزار فراموشیاش حمل میکند، برای تماشاگر ملموستر شود.