با درود
بخشی از نمایشنامهی شب هزار ویکم ؛ بهرام بیضایی :
ارنواز : خواهرم؛ ندانی که اگر به زور برده شویم در چشم مردمان ستمدیدهایم، و اگر به دلخواه رویم انباز ستم؟
شهرنار: بهتر است انباز ستم بدانندم، اگر چنین بشاید ار ستم کاست
! و نیاید روزی که ستمدیده بشناسندم، اگر این بر ستم میافزادید!
پ.ن : اینجا ارنواز و شهرناز دختران جم از ضحاک که پدر را به اره به دو نیم کرده پنهان شدهاند و ضحاک در پی آنهاست که میداند تنها دختران
... دیدن ادامه ››
جم و یا همسرشان میتواند پادشاه شود ... شهرناز از موبد میخواهد که آن دو را به نزد ضحاک برده و با میل و رغبت همسر او شوند ... و موبد شگفتزده و غمگین که چگونه دختران جم چنین ننگی را میپذیرند... ارنواز به خواهر میگوید ...
و خواهر که میداند هدف غایی و انسانی آن است که از ستم ضحاک بکاهد حاضر است حتی هر ننگی رو پذیرفته تا بار ستم از دوش مردمان کمتر شود ... همخوابه ماران ضحاک شود و بدنام حتی در یاد مردمان ولیکن انها را نجات دهد ...