یک ایده ی نخ نما از رنج های زنان! وقتی که مردی در کسوت نویسنده از رنج های زنان بگوید و مردی دیگر در کسوت کارگردان آنرا اجرا کند بهتر ازین نمیشود.
ایده بسیار پوسیده و نخ نما است. عده ای زن از رنج هایشان می گوید. همان ایده ای که نمایش هم هوایی هم دارد. فقط آنجا سه زن با شهرتی بیشتر انتخاب شده است و اینجا معلوم نیست این زنان از کجا آمده اند. آنجا بازیگران حرفه ای تری به کار گرفته شده اند. اینجا بازیگران وقتی فریاد میکشند لهجه ی خود را فراموش می کنند! نمونه های دیگر از این دست در سینما مانند حمام دود خواهرانگی است که در آن زنها فقط نشسته اند و حرف می زنند. اینجا هم فقط دیالوگ (در اصل مونولوگ) داریم. اکت دیگری دیده نمیشود. حرکات بازیگران روی صحنه بسیار کند و تکراری است. عنصر اصلی در طراحی صحنه بازیگران هستند که آنها هم حرکات خاصی ندارند. جذابیتی در طراحی صحنه دیده نمی شود. ممکن است هرکس به فراخور برداشتی که دارد تفاسیری از حرکات بازیگران داشته باشد. چیزی نیست که نماد بشود یا در خاطر بماند. کارگردانان عزیز تئاتر ما یک نکته را فراموش می کنند آن هم اینکه مهمترین وظیفه ی ایشان خلق زیبایی بر روی صحنه است. حالا اینکه زیبایی چیست خودش یک دنیا فلسفه دارد اما شلختگی و بی نظمی و کندی صحنه در مجموع یک صحنه ی معمولی خلق کرده است که با بازی های معمولی ترکیب شده و در نهایت قصه هایی که بیان می شود همان قصه هایی است که در هر مجله ی زنانی می توانید بخوانید. یا اگر رمان های فهیمه رحیمی و م.مودب پور را در نوجوانی خوانده باشید نیازی به دیدن این نمایش ندارید و چیزی به آن ماجراهای هولناک مرد دیوصفت و زن نیکوصفت اضافه نمی کند!
ابتذال از سر و روی نمایشنامه می ریزد. من بعد از روبرو شدن با چنین محتواهایی معمولا از خودم میپرسم چه علتی دارد که یک مرد برای حمایت از زنان،
... دیدن ادامه ››
از مردان دیو بسازد؟! اینکه در ایران فمینیسم جنبشی ضد مرد شده و برخی زنان آنرا اینگونه توصیف کرده اند می تواند طبیعی باشد. چرا یک مرد باید ضد مرد باشد؟! مردان این نمایشنامه شش نفری به یک زن تجاوز می کنند! مرد دیگری کودکان را می برد در خرابه و به آنها تجاوز می کند! مرد دیگری شکاک است! مرد دیگری فیلم های زنی را پخش می کند! یک مرد نرمال در این نمایشنامه نیست! هرچند این اتفاقات افتاده اما وقتی همه ی انواع مردان دیوصفت در یک نمایش جمع میشوند، این نگاه نمایشنامه به مرد را نشان می دهد و «ضد مرد» عبارت مناسبی برای توصیف نمایشنامه است. هرچند با توجه به جنبش های اخیر و فضای مبتذل موجود ضد مرد بودن چندان هم چیز بدی نیست و حتی فالوور هم با خودش به همراه دارد! راه حل نهایی هم که خواندن دعای امان عنوان می شود! دعایی که جهت دفع بلا و شر است. به عبارت دیگر می گوید زنان دعای امان بخوانند که ان شاءالله با توکل به خداوند از شر مردان خلاص شوند!
مونولوگ ها مانند نوار قلب مرده است. حداقل دو مونولوگ انقدر یکنواخت بیان می شود که حتی از قابل فهم بودن خارج می شود! یکی از نکاتی که من طی اندک فعالیتم در تئاتر دریافتم این بود که یک اجرا باید طوفانی شروع شود. شما اکثر آثار شاخص مدرن را که ببینید این ویژگی را دارند. چون در عصر مدرنیسم نیاز داریم به یک طریقی مخاطب را از هیجانات دنیای مدرن بیرون بکشیم و به دنیای اثر خود بیاوریم. کارگردان دیگری در یک نمایش دیگر مصاحبه کرده و اعتراض کرده که چرا تماشاگران وقتی به سالن می رسند هنوز چشمشان در گوشی های خود است و از شبکه های اجتماعی و اینستاگرام بیرون نمی آیند؟! این حرف کاملا درست است. تماشاگر در عصر مدرنیته همین است. شمای کارگردان باید تئاترت را طوری شروع کنی که میخکوب شود. اشکالی ندارد اگر اجرای شما از ریتم بیافتد. اما اگر کند شروع کنی تا آخر هم تماشاگر ارتباط نمی گیرد. تئاتر «مردی برای تمام فصول» که بازیگران بزرگی هم داشت از همین مشکل رنج می برد. اجراهای بسیاری از آثار کلاسیک هستند که همین مشکل را دارند. این نمایش هم به همین شکل است. اپیزودهایی دارد که هیجان انگیزتر است اما کار با بدترین قسمت شروع می شود. با بازیگری که احتمالا از ترس دچار لکنت شده و به سختی حرف می زند. تماشاگر بدبختی که از ترافیک و غوغای شهر آمده حالا باید تلاش کند بفهمد این بشر چه می گوید با آن مدل بیان؟! بازیگر بدبخت هم دارد تلاشش را می کند اما موفق نمی شود. روایتش هولناک است اما در جای بدی قرار گرفته است. شاید اگر روایت چهارم را اول اجرا می کردند با توجه به اندک طنز موجود در محتوای آن، یخ تماشاگر زودتر آب می شد و توجهش به سایر اپیزودها هم بیشتر جلب می شد.
در مجموع بی ارزش است و اتلاف وقت. مجددا این مطلب هم در زمانی نوشته می شود که طبق تیوال اجرا پایان یافته است. امیدواریم آثار بهتری از این گروه شاهد باشیم.