ای وای یاد خوزستان افتادم وقتی تو گرمای خرما پزونش برقا میرفت و
مجبور بودیم بریم تو حیاط زیر اسمون خدا اونوقت اوس کریمم هوامون رو داشت
کولر گازیشو برامون روشن میکرد و یهو یه باد خنکی میومد...آی که بیاد
اون روزا...دلم تنگ،گونه ام تر و خانه ام بی روح است.
---
عالی بود سهیل جان...عالی به توان بی نهایت با چند کلمه چه کردی...آفرین