نمایش مونولوگ قشنگی بود. صابر ابر خیلی شیوا و رسا صحبت میکرد و حتی بیننده رو هم درگیر میکرد و مستقیما مورد خطاب قرار میداد. خیلی کار سختی هستش بتونی توی اون ۱ساعت توجهها رو روی خودت نگه داری و کسل کننده نشی. من حضور مادر رو هم دوست داشتم. حرکات مرموزش به نمایش روح میداد و کمک میکرد از شخصیت اصلی حوصلهات سر نره و از طرفی هم موجب حواسپرتی نمیشد. (یکسری جزئیات از داستان اصلی عوض شده بود. مثلا تندیس مقدس داستان با آیینه، سن دخترک و جایگزین کردن نقش خدمتکار با مادر شخص اصلی. بعضی تئاترها را دیده بودم که مجبورند یکسری چیزها را تغییر دهند تا قابل اجرا باشند اما جایگزینیهای این تئاتر انقدر ظریف و بجا بود که اذیت کننده نبود)
درجا بعد از نمایش رمان نازنین داستایوفسکی رو خریدم 😅 میبینم که خیلی خوب اقتباس شده و ایرانیزهاش کردند :)
فقط میگم، کسی اسم آهنگ پایانی نمایش رو میدونه ؟