نگاهی به نمایش آخرین دختر:
دیروز توانستم این اجرارو ببینم که درک نگاهم از این نمایش به شرح زیر است.
نمایش حول هسته دیالوگ های نخست نادیا مراد که می گوید«هنگامی که شما سرگرم زندگی شیکتان بودید...ما دختران ایزدی از صفر سانتی متری به چشم داعشی نگاه میکردیم» میچرخد...فاصله دنیای رنگین کمانی و قعر جهنم خاورمیانه را با پردازش عمق فاجعه به رخ میکشد...
و هنگامی که شمارا به پشت پنجره دیدگاه خود می آورد قبل از اینکه دهان بگشایید از ذهن شما میخواند و میپرسد «مگر خدا یکی نیست» جواب اما نمیدانم است. این عمق فاجعه آنجا به مثابه ی یک سیاهچاله انتهای فاجعه است که واژه زن را در گروی حفظ زنانگی میبیند...حتی اگر اختیاری در پیش چشم نباشد.«وقتی همخون های خودت تورو به چشمه فاحشه نگاه میکنند»
نادیا مراد از دیوار جهل، زجر، شکنجه و حتی تحجر اندیشه خود را بالا کشیده تا در دکان سازمان ملل بخواهد که خود آخرین دختر باشد هرچند که...
در انتها فرم و موسیقی و بازی بازیگران همه در کنارهم در انتقال معنا موفق ظاهر شده اند.
مانا باشید