اگزیستانسیالیسم یک مکتب مشخص با یک اندیشه واحد نیست :
کیرکگارد اندیشمند اگزیستانسیالیست مسیحی بود . مارسل و یاسپرس به نوعی معنویت فرادینی اعتقاد داشتند . سارتر متفکر اگزیستانس لائیک بود . هایدگر به نوعی اندیشیدن به خدا را دور از ساحت فلسفه ورزی می دانست . پس واژه ی اگزیستانسیالیسم یک مکتب مشخص با یک اندیشه واحد نیست و انواع و اقسام گرایش های فکری در آن موجود است .
نکته دوم : من از ضرورت تاریخی یک اندیشه سخن گفتم . به قول کارل لویت ، از نوعی الاهیات تاریخی . منظور من تقدم و تاخر عددی نبود . بار دیگر حرفم را تکرار می کنم :
اگزیستانسیالیسم فرزند نیهیلیسم است . این جمله به معنای پیش و پس بودن زمانی و یا عددی نیست بلکه تقدم وجود بر ماهیت ، باید ابتدا از سرزمین هیچ انگاری گذار کرده باشد .
یکی از لوازم حاکمیت انگاره ی هیچ این است که آدمی را بدون هیچ فصل منطقی در جغرافیای زمان رها می کند . حالا این آدمی است که باید با تلاش و کار ، میزان آزادی خویش را
... دیدن ادامه ››
تعین بخشد .
انگاره ی هیچ ، مجالی است برای تعین بخشیدن به چرایی و چیستی آدمی . به میزان آزادی اش . اینکه چگونه می خواهد هستی ِ خویش را تعین بخشد .
اما مادامیکه هستی درگیر فصل های منطقی چون دین ، خرد ، لوگوس ، روح و ... باشد ، هستی ِ از پیش تعیین گشته ایست که ماهیتش مقدم بر وجودش می باشد .
پس به این معنا حاکمیت انگاره ی هیچ ، زمینه و مجالی است برای تحقق تقدم وجود بر ماهیت .
نمایش " فلسفه باز " تلاش می کرد چگونگی حاکمیت انگاره ی هیچ بر حوالت تاریخی ما را پدیدار کند . این تذکار ما را آماده ی جهادی بزرگ خواهد کرد . به شرط آنکه از آن نترسیم و با بهانه های چون فقدان امر اخلاقی و دینی ، پرچم مبارزه با آن را بلند نکنیم . انگاره ی هیچ ، امری ارزشی نیست . حوالی تاریخی است که باید به واسطه ی هنر و فلسفه و ادبیات به آن اندیشید .