نـکبـت
تــیــرماه
واپـسیـن روزهـای اجـرا
_ روایت شکافتن جراحت های کهنه، دستکاری روانی و تجاوز به روح و ذهن یکدیگر بعد از سالها شناخت متقابل و رفاقت ...
_ نکبت همان نمایشی است که گذشته ات را کنکاش میکند ، رذالت و نقطه ی سیاه رفتار و عمل گذشته های دور و نزدیک ات را از درون ات با اجبار بیرون
... دیدن ادامه ››
میکشد و آنگاه میگوید :
ببین! تو آنقدر هم که ظاهر ات نشان میدهد، شخصیت موقر و موفقی نداری!
تو یک نکبتی!
_ هریک از ما بواسطه ی روزمرگی و خاطرات مشترک در دایره ی معاشرتی- اجتماعی خود، از زاویه دید دیگرانی که ما را میشناسند شاید یک موجود خطاکار و متجاوز _به هرنوع از حریم شخصی_ و یک نکبت منفور باشیم، که روزی جایی زمانی ، نقاب از چهره برمیدارند و برخلاف احترام های مرسوم، برداشت از خود حقیقی ما را چون واقعیتی گزنده در صورتمان میکوبند.
اما آیا با مرور زمان و تغییر شخصیت، بینش و رتبه های اجتماعی که درون اش زیست میکنیم؛
پیش کشیدن و شکافتن نواقص رفتاری و اشتباهات گذشته کاری است مفید؟
یا گذر زمان همان التیام بخشی است که درد را هراندازه که سهمگین باشد جایی در پستوی ذهن مخفی میکند. چرا که لازمه ی بقا و دوام این است؟ .
این سوالی است که نمایش در یک ساعت و چهل دقیقه به آن پاسخی نه چندان شفاف میدهد.
و در آخر شما را با دنیای ذهنی خود و زاویه دیدتان تنها میگذارد.
درست مثل وینس در گوشه ی اتاق هتل.
________________
_ نمایشی که دیالوگ محور است و مدت طولانی ای دو بازیگر روی صحنه در کشمکش هستند، انتظار میرود با ورود نفر سوم به داستان، روایت جان تازه ای بگیرد و صحنه از رخوت دربیاید
اما ورود اِمی برای من، نه تنها نقطه ی عطف نشد بلکه حلقه ی اتصال بین دوبازیگر مرد را نیز همچنان مغفول نگه می دارد.
به هر روی بعد از یک زمان نسبتا طولانی، شخصیت اِمی با یک مونولوگ کوتاه به نمایش خاتمه میدهد، گویی بعد از مدت مطلوبی که در اختیار کارگردان بوده تا اثری منحصربه فرد تقدیم مخاطبان کند، هنوز به مقصود خود نرسیده است و نیاز به یک بیانیه برای پایان بندی و انتقال مفهوم اش داشته است.
شاید هم به حضیض بردن مردان داستان و در مقابل به اوج رهایی بردن یک زن از مخمصه ی تفکرات پریشان آنها، با بیان یک احساس زنانه ی مستقل مدنظرش بوده. نمیدانم.
_ اعجاز هنر تئاتر ارتباط مستقیم با روح بیننده است .
لذا هرگونه خطایی در بازی های نور یا رساندن صدا به مخاطب بسیار بزرگ دیده میشود و آن عالم خیالی که مخاطب در واقعیت شاهد آن است را دچار خلل کرده ، ارتباط روحی مخاطب را با صحنه تئاتر منقطع میکند .
موردی که باعث انفصال من از فضای روایت میشد، عدم استفاده از فن بیان و صدای خود بازیگر بدون میکروفن بود.
چرا که طراحی صدا نیز چنگی بر دل نمیزد.
[ بازیگر در سمت راست صحنه مشغول صحبت است و حجم بیشتر صدایش از سمت چپ صحنه به گوش میرسید]
_ از نکات لذتبخش طراحی صحنه و دکور تحسین برانگیز و قابل توجه بود.
بزرگترین امتیاز برای این بخش چشم نواز است.
_ صحنه ای که اِمی در چشمان جان نگاه میکند و اتفاق آن شب و حس ناخوشایندی که بر او گذشته را با نفرت و جسارت بازگو میکند؛
همچنین یادآوری دوران نوجوانی و رقصیدنشان را دوست داشتم.
_________________
بعید میدانم سالها بعد که خاطرات نمایش هایم را مرور میکنم این تئاتر در لیست ماندگارها در ذهن ام بوده باشد....