وقتی آقای اصغر همت و تو صحنه نمایش دیدم ناخودآگاه یاد سریال آژانس دوستی افتادم. چقدر خوبه که پیش کسوتان ما مورد اجر و قرب قرار می گیرند. بسیار از آقای دکتر شهرام کرمی سپاسگزارم که با نوشتن و به صحنه بردن این نمایش زیبا, خاطرات خوبی را برای تماشاگرانشون رقم زدن.
چند گنجشگ از کف حیاط پرواز می کنند و روی هره ی لب بام می نشینند.کلافه باز, گنجشک ها را نگاه میکنم که به حیاط باز می گردند. صدای لرزان و غمگین پیرمرد را میشنوم: دیر شد. همه یک گمشده دارن که باید سالیان سال منتظر بمونن تا پرواز کنن به سوی اون گمشده.
ارادتمند: شکوفه چرخی