ریحانه رنجبر در اولین کار نمایشی خود یک سوژه اجتماعی را محور کار خود قرار داده است، سوژه ای که نه سوژه کارهای فانتازمیک و ژانرهای سوررئال است و نه به دنبال شعار دادن هایی است که هر لحظه بخواهد از مخاطب کف و سوت و یا خنده بگیرد. به طور کلی کار از نظر فنی ساده است، بازیها روان است، و ارتباط بین دو شخصیت محوری کار خوب از آب درآمده است. مدرسه تربیت ارزش دیدن را دارد، دیدن و تامل کردن در بحرانی که از آن چندان دور نیستیم، بحران زیست پارادوکسیکال مدرن.
از حیث محتوایی مدرسه تربیت عملاً خراشی از قسمتی از بحران زیست طبقه متوسط مدرنی است، طبقه ای که بعضاً به مدرنیته ظاهری آری گفته و به مدرنیته فکری نه- شیوه زندگی ای مدرن دارد با تفکری غیرمدرن. این سبک زیستی عملاً به فرزندانش منتقل شده، به تحصیلاتش و آن را وارد زندگی دوگانه ظاهر و باطنی کرده که بتواند به تعبیری گلیم خود را از اخلاقیاتی سنتی بیرون بکشد و البته چیز جدیدی هم نتواند بنیان بگذارد.
مدرسه تربیت، این بار ما را به بحران رابطه ای میکشاند که می تواند همزمان هم بحران روابط پدر-فرزندی باشد و هم بحران مدیر یک مدرسه با فرزند دخترش/دانش آموزی باشد و به بیان دیگر هر دوی این ها. به تعبیر دیگر ما درگیر نقش های در هم ریخته و البته در هم تنیده ای هستیم که خصوصیت در هم ریختگی توزیع امر محسوس در قالب نقش است. به این ترتیب مدرسه تربیت انتظارات ما را از مقدر بودن نقش ها به هم می ریزد؛ دانش آموزی که به تعبیر هرمان ملوی در بارتلبی محرر ترجیح می دهد که بگوید نه! یا آنطور که فوکو می گوید از آنچه که می خواهند باشد تن می زند و زیر بار تعیین و تعین نقش خود نمی رود. دختر دانش آموزی که
... دیدن ادامه ››
به دنبال فهم دنیای پیرامونش نه از دریچه آنچه که دم و دستگاه بوروکراتیک آموزشی از او می خواهد بلکه از دریچه آنچه که از آن تن می زند. از نفی به فهم رسیدن، و از تعظیم کردن به قدرت دیگریِ بزرگ و به شورش موقعیت رسیدن.
مدرسه تربیت نسلی را روایت می کند که از حقوق انسانی خود آگاه است، برای گرفتن حقش از دیگری بزرگ هر لحظه در حال جنگیدن است تا فضای خصوصی خود را پس بگیرد، و البته با نامِ پدری به تعبیر لکان درگیر است که اقتدار مستبدانه/ مردسالارانه اش به او اجازه دست اندازی به قصد تخریب روابط انسانی را داده است. اوئی که می جنگد تا بگوید: نه!
پوریا پرندوش