در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کسرا قنبری درباره نمایش سَنتِز: *خطر اسپویل* 《دیالکتیکِ تثلیث》 منتشرشده در سایت هالین نویسنده:
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 00:14:55
کسرا قنبری (kasraqanbari)
درباره نمایش سَنتِز i
*خطر اسپویل*

《دیالکتیکِ تثلیث》

منتشرشده در سایت هالین
نویسنده: کسرا قنبری


تز + آنتی‌تز = سنتز

همین فرمول آشنای هگل، شِمایی کلی از اثر به دست می‌دهد. علیرضا اخوان در قسمت دومِ سه‌گانه‌‌ی خود که هرسه با انتخاب ... دیدن ادامه ›› هوشمندانه‌ای، سنتز نام­‌گذاری شده‌اند، به سراغ یک موضوع باب روز رفته است؛ فریاد خاموش زنان
قبل از اینکه نمایش را ببینم، آرزو کردم که با یک اثر به ظاهر فمینیستیِ شعارزده روبرو نشوم. خوشبختانه نشدم اما این‌­بار بعد از نمایش حسرت خوردم که چرا اثر در بخش‌هایی از اجرا، برای عدم شعارزدگی، به ساده‌انگاری روی آورده است. ذات این متن با اینکه صامت است، پیچیده است. خصوصا از نظر وجه تمثیلی که قابل ستایش است. بنابراین، این متن سادگی نمی‌طلبد. پُرواضح است که سادگی با مینیمالیسم تفاوت دارد. در این اثر، طراحی صحنه و لباس، مینیمال اما کارگردانی، ساده و دم‌دستی است. مقصودم از کارگردانی، مشخصا طراحی میزانسن و ترکیب‌بندی صحنه است.
هرچقدر زیرلایه‌ها، مفاهیم و نمادهای متن، عمیق و تامل‌برانگیز است، میزانس­ن‌های خطی و ترکیب‌­بندی تخت، سرراست و مستقیم است و به تنِ متن نمی‌نشیند. البته یک مشکل اساسی با متن دارم. اینکه تهی بودن آن از کلام، الحاقی به نظر می‌رسد. یعنی نویسنده می‌خواسته به هرقیمتی که شده، کلمه‌ای از دهان پرسوناژها خارج نشود. این سکوت نمادینِ حاصل از اُتوریته‌ی پدر را می­فهمم اما چرا خود پدر هرگز صحبت نمی­کند؟ شاید بگوییم نویسنده قصد داشته که او را هم قربانی چیز دیگری نشان دهد یا اینکه بر نبود ارتباط کلامی(حسی) او با دخترانش تاکید کند اما فکر می‌کنم این­ها هم برداشت‌های الصاقی هستند. این متن، امکان برداشت­‌های فرامتنیِ چندگانه‌ی جذابی را فراهم می‌کند که شاید گاهی گول‌زننده هم باشند اما الحق و الانصاف که در سمبول­‌گرایی محشر است. از خود عدد 3 شروع میکنم که اول از همه به همان فرمول اولیه که عرض کردم برمیگردد. 3 عدد لباس­شویی، 3 بار دَر زدن، 3 کاراکتر، سه‌گانه‌ی مقدس الوهیت و مثلث خالق و اثر و مخاطب. برخورد دو چیز ناهمسان که می‌دهد محصول سومی و این محصول سوم، هم اولی هست و هم دومی و درعین حال، هیچ کدامشان نیست.

صحنه‌ای تمام سفید تا آلودگی‌ها را برجسته کند و دو دختر تیره‌پوش که برجستگی‌های آن هستند و باید پاک(صاف) شوند. برای پاک کردن رد چه گناهی 3 لباس­شویی لازم است؟
کوله‌پشتی دختر دوم که نشان از آگاهی او می‌دهد و اوست که طغیان می‌کند.
کلاه‌خودهایی که برای بازداشتن آمده‌اند اما برداشت شخصی پدر از آن‌ها، کشتن است. پوستینی که مثل سجاده بر روی زمین پهن میشود و پدر به اسم دین، می‌خواهد روی آن، دخترش را قربانی و پیشکش کند. پدری سنتی که دست‌هایش را در تشت مسی می‌شوید و با جعبه­ پیتزایی که مدل آپدیت شده‌ی توتالیتاریسم‌اش است، برمی­گردد تا این چرخه‌ی معیوب ادامه یابد. چرا؟ چرایش واضح است و مهم نیست. مهم این است که دارد اتفاق میفتد. همه‌ی این نشانه‌ها­، خبر از آیکونیک عمل کردن نویسنده و کارگردان می‌دهد. بدون اینکه دچار نمادبازی و ادا و اطوار شود.
اوج کار در اجرا برای من، صحنه‌ی صحبت دو دختر بعد از قتل پدر است. جایی که صدای لباس­شویی‌ها مانع از شنیدن دیالوگ‌ها می‌شود. انگار که دختر اول، گوش شنوایی برای نصیحت‌های دختر دوم که حالا با مرگ پدر، توانسته یونیفرم‌اش را از تن درآورد، ندارد. اصلا متن از زاویه دید دختر اول است. برای همین سکوت کامل پدر، برایم غیرمنطقی است.

سنتز، نوعی تئاتر آزار است که تعلیق آن، از شروع تا بعد از پایان نمایش، مخاطب را رها نمی‌کند. برداشت پشت برداشت. خوانش پشت خوانش و سعی برای چهارتا کردن دودو تاهای این نمایش.