با درود
نقد را باید به مسوولین امر داشت که انتظار بیشتری از سوی ایشان، برای دیدن این نمایش مقدّس می رفت!
آفرین ویژه به بازیگران: به ویژه بهنام شرفی و میترا رفیع.
من هم سربلندم که جزو مخاطبینی بودم که 2بار نمایش را دیدم.
بانو رفیع تنها ایفای نقش نکرد، که پیدا بود نقش را زندگی کرده.
ترس شلّیک گلوله ها در شَه نگال (سنجار) هنرمندانه در چهره اش بود،
از نکبت بازار بردگی جنسی موصل و حیواناتِ داعش دِلیرانه گفت،
به گفته ی خود جسورانه از رنجِ تنهاترین تنهایی ها و غم غمناک اربیل گذر کرد،
... دیدن ادامه ››
با پاک دامنی و بدون منّت کنار الکس فایگ و جِیمز اتو کشید، دوخت و غبارروبی کرد،
اگرچه بی پناه بود، برای کاترین بی کَس و گربه های در خطرش، چُنان پناه امنی شد که: دستِ از دست رفته و چشم کم سو شده اش هم شد،
مظلومانه بر سُنّی بودن پافشاری می کرد که مبادا دوباره سر و کلّه ی حاجی رحمان و ابوزُبیر پیدا شود.
برای فداکاری بزرگ و شهادت ناصر چه غریبانه گریست... که من هم گریستم.
به دردِدل زندگی بی مِهر و حاشیه ای جِیمزِ رکب خورده خواهرانه گوش جان سپرد.
بی آنکه از بی مِهری یکّه خوردنش از بی مِهری نادیا و دکتر اسلام را فراموش کند، برای هُوزان هم از حال خود خبر می فرستاد که او دغدغه ی خواهرش را نداشته باشد. بَرَکات ستمدیده، هرگز به اَمَل حسرت نخورد...
مهبد مکّی _ موسیقی پژوه و مشاور موسیقاییِ مجموعه ی بزرگ سلمان فارسی