برای دلغَک
و تمام کسانی که برای جان گرفتنش روی صحنه سهمی داشتند .
برایم کاغذی بیاور
می خواهم خانه ی کودکی هایم را نقاشی کنم
و از قاب پنجره ی کوچکش
دنیا را دوباره ببینم
مداد قرمز یادت نرود
قلبم آنجا جا مانده است
من در آستانه ی پنجره ایستاده ام
می آیی بپریم ؟
خیال کن
و
بال هایت را باز
همین
...
۲۱دی ماه ۱۴۰۲