تئاتر و مرگ مولف
جناب رولان بارت (منتقد ادبی) در سال ۱۹۶۷ مقالهای مسیر ساز ارائه دادند که به ما میآموزد؛ ادبیات بدون وابستگی به شناسنامه و تاریخچه نویسنده و مولف اثر چگونه میتواند کارآمد باشد.
این نظریه ستون سنجش کیفی قدرتمندی برای آثار ادبی شد، چرا که با مکانیزم نوینی امکان رسیدن به پاسخ این سوال و سوال مشابه را فراهم ساخت:
اگر نویسنده برادران کارامازوف یا جنگ و صلح (بدون تغییر متن) داستایوفسکی یا تولستوی نبودند، آیا برادران کارامازوف و جنگ و صلح به جایگاه ادبی کنونی خود میرسید؟
با اینکه سوی خطاب این مقاله بیشتر به ادبیات غیردرماتیک است، اما کارکرد کیفی آن در مواجه با ادبیات نمایشی به مراتب بیشتر است، چرا که در
... دیدن ادامه ››
تولد دوباره متن روی صحنه، نوع نگاه به متن و میزان الساق دیالوگ و کلمات به ریشه تاریخی آن، در ایجاد جلوه و امر بصری تعیین کننده است.
به عنوان مثال ما اگر در یک نمایشنامه پریدن یک کبوتر سفید را به خارج از متن الساق کنیم، تصویر ذهنی آزادی یا صلح بیدار میشود اما اگر اثر را فقط در جهان خود اثر تعریف و تعبیر کنیم، اینجا فقط یک کبوتر سفید پرواز کرده است.
اثر درخشانی در برابر زمان و ملیت های متفاوت میتواند به ماندگاری و جهان شمولی برسد، که احتیاج به کمترین ارجاع ممکن به خارج از متن برای فهمیده و درک شدن داشته باشد، زیرا که فرهنگ پدیدهای پویاست و تاریخ فرار است.
در «بیداری کالیگولا»
از چندین نمایشنامه شامل: کالیگولا-کامو هملت-شکسپبر در انتظار گودو-بکت خرس-چخوف (باقی آثار به علت افشا سازی داستان نام نمیبرم) دیالوگ یا مونولوگ وجود دارد،(در حین اجرا هم این توضیح وجود داد) این دیالوگ و مونولوگ ها کارکردی کاملاً مستقل و منوط به حضورشان در این لحظه در این نمایش و در جایگاهشان در سیر دراماتیک اثر دارند و نه معنایی از پیش را به دوش میکشند و نه تاریخچه اثر مبدأ را به این اثر اضافه میکنند.
من از نمایشنامه های سال ۹۷ به بعدم پیرو و با در نظرداشت اصول نظریه مرگ مولف متونم را نوشتم و در بیداری کالیگولا پس از تجربه در انتظار مکبث سعی کردم تمام آن چیز که این نظریه به قدرتمندی استقلال یک اثر دراماتیک اضافه میکند، به کار ببرم.
خلاصه که : همه چیز آن است که میبینید و میشنوید.