اینجا هیچکاک از مکگافین میگه. تقریبا تو هر موومان، اسمی از مکگافین برده میشه. به نظرم کل نمایش یه مکگافین بزرگه. یه جفنگ واقعی که حتی از اسمش هم مشخصه. جایی تو موومان چهارم، نویسنده به کاراکترش میگه یه چیزی بگو من بنویسم و کاراکتر میگه اسفرود بی دم و یه سری مشخصات جفنگ تحویل نویسنده میده که انگار کل نمایش رو با چندتا دیالوگ تو مختصرترین حالت توضیح میده.
اما شخصا حس میکنم پویا سعیدی بی دلیل این اسم رو واسه این نمایشنامه انتخاب نکرده. موراکامی کتابی داره به اسم دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل. این کتاب از هفت داستان کوتاه تشکیل شده. فکر کنم داستان سوم کتاب که اسمش هست میمون شیناگاوا، مبنای خانم نغمه ثمینی برای نوشتن نمایشنامه سه جلسه تراپی بوده باشه. اسم داستان ششم این کتاب اسفرود بی دمه. یه داستان کوتاه از فردی که برای استخدام وارد یه راهرو میشه تا یه در رو پیدا کنه و خودشو معرفی کنه. یه جایی تو داستان، یکی از افراد یه قانون رو میشکنه و درحالی که به نظر میاد دست بالا رو داره کم کم ورق برمیگرده و تو موقعیت بازنده قرار میگیره. چیزی که تو تقریبا تمام موومانهای این نمایش وجود داره. افرادی که تو شروع موومان، تو یه موقعیتی هستند و داستان که میرسه به آخرش، مثل دو سر الاکلنگ جاشون عوض میشه.
هرچند که میزان تاثیر موومانها روی تماشاگر، کاملا متفاوته، اما حس میکنم مثل موومان اول، کل نمایش یه شالوده شکنیه جذابه دستکم برای خودم.