من امشب این نمایشو دیدم. اوّل از همه که خسته نباشین خیلی. من تهش با حال خوب و خوشحالی از سالن اومدم بیرون. و امّا نظرم درمورد اجرا. من خب چون همونطور که قبلاً گفتم مهمترین چیز توی نمایش، حتّی از متن مهمتر، برام بازیه، از این اجرا لذّت بردم. چون بازیها واقعا عالی. عالی. بیتا عزیز که ثابت شدهست. من از بازیهای بقیه هم عشق کردم واقعا. هر چی لحن فیک و جملههای ترجمهای این مدّت دیده بودم تو تئاترا شست برد. بدن، بیان، همه چی درست. خیلی خیلی ممنونم از بازیهای عالیتون. و وای چه دکور خوبی. خیلی خیلی خیلی دکور خوبی داشت. شاید یکی از بهترین طرّاحیصحنههایی که تو زندگیم دیده بودم.
مشکل اصلی کار به نظرم متنش بود. یعنی برخلاف اکثر تئاترای این روزا که پر -مثلا- دیالوگن و جملههای قلمبهسلمبه، این از اونور بوم افتاده بود و همهش کانورسیشن بود. یه خانوادۀ فقیر که قراره خونهشونو خراب کنن و بابائه نمیذاره و بینشون یه اختلافاتی هم هست. خب بعدش؟ این که صرفا پاتکست و پیشزمینۀ داستان اصلی باید باشه. گره کجاست؟ اوج کجاست؟ فرود کجاست؟ اینا رو نداشت این متن متاسّفانه. هی منتظر بودی یه اتّفاقی بیفته و یه مفهومی اون زیر ایجاد بشه، یا اگر مفهومی هست لایهمند بشه، ولی نشد. همین متن اگر یه کم حرفهایتر نوشته بشه به نظرم خیلی اجرای درخشانی از توش درمیاد.
در کل بازم خیلی خسته نباشین و بوس به همگی.