با درود و خسته نباشید.
امشب نمایش زیبای «سیاره آدم ها» را به تماشا نشستم. به عنوان یک تماشاگر مشتاق تئاتر، چیزی که در این نمایش برای من بیش از همه جلوه می کرد، تقابل فضای فانتزی ارائه شده در این داستان بود با جهان واقعی آدمی. یعنی ورود از یک جهان ناکجا آباد به جهان آدم ها یا به بهتر است بگویم «جهان ما» که به خوبی در دیالوگ ها توانسته بود برای تماشاگر، ابعاد و ویژگی های خود را عیان و باور پذیر کند. تضاد ابعاد زیسته این دو جهان، باعث شده بود که جنبه های زشت و رنج آور جهان آدم ها که همان وضعیت زندگی خودمان است، محسوس تر و مشهود تر شود. انتخاب و طراحی نور به خوبی توانسته بود تا احساس جهان ثانویه فانتزی را القا کند. انتخاب موسیقی در القای ویژگی های هر یک از شخصیت ها، پیش از ورود به صحنه، هماهنگی بسیار جالب توجهی با شخصیت و کاراکتر هر بازیگر داشت و پیش درآمد هوشمندانه ای به نظر می رسید. هیچ چیز از جمله بازی ها، دیالوگ ها، حرکات، موسیقی، نور و صدا به قولی «گل درشت» نبود. هر یک از شخصیت ها نقابی از سرخوشی و پیروزی ظاهری بر روی روح غمگین، پر از رنج و خشم خویش زده بودند. پس از آنکه تماشاگر با هر یک از شخصیت ها آشنا می شد، این نقاب، ظاهر و دیالوگ های خنده آور و طنزآلود، رنج درونی برملا شده ایشان را برای تماشاگر سهمگین تر و عمیق تر می ساخت. همچون سفری آنی از لبخند به غم، همچون هبوط از بهشت عدن به زمین عدم. دیگر نکته جالب این بود که به نظر من، گویی که باز نمایی این دوگانگی جهان فانتزی در فضای ناکجاآباد با جهان آدم ها، خود را در دوگانگی جهان کمدی و به ظاهر پر افتخار شخصیت ها با جهان درون پر از غم و خشم و ترس ایشان، تکثیر کرده بود.
به عنوان یک مخاطب مشتاق به تئاتر که تنها مشاهدات خود را می نویسد، تماشای این اثر را پیشنهاد می کنم و به همه دست اندرکاران این نمایش خسته نباشید می گویم. روزم رو ساختید و خستگی های روزمره من رو با چاشنی لذت و تفکر، از تن و روحم به در بردید. سپاس بیکران.