دوستان میخواهند مرا بر سر عقل بیاورند
که از عشق فریاد نزنم
که نام تو را آهسته هجا کنم
دوستان من
گوش کنید:
حریق سر تا پای مرا گرفته است
شما حرف از تسلی میزنید
من این
... دیدن ادامه ››
حریق را با ید تا قبرستان میبرم
دوستان من
دعا کنید
دوباره متولد شوم
سیب های نشسته و کا ل را
به رودخانه روان کنم
تا پایان عمر به دنبال این سیب ها
کنار رودخانه بمانم
ناگهان چشم از رودخانه برداشتم
آسمان را نگاه کردم
دیدم
نیمی از عمر گذشته است و من هنوز به دنبال سیب ها هستم
همه عمر آرزوی سبد های میوه داشتم که
سیب ها را از رودخانه بچینم
در سبد های میوه بگذارم
به خانه که رسیدم
پیر بودم
در سبد فقط یک سیب بود
حدس زدم
تو سیب را درون سبد میوه
به یادگار همه عمر من نهادی.
از: احمدرضا احمدی