لحظات دم مرگ، وقتی قراره به خیلی چیزها شک کنم، به یاد خواهم آورد که در ساعات پایانی تابستان چهارصدودو، آخرین فرد واردشده به سالن بودم که برای اولینبار نشسته بر زمین، یکی از خوباجراهای عمرم رو با سایههاش نگاه کردم و اصلا پشیمون نخواهم بود.
وقتی تموم شد گمون کردم نیمساعتی گذشته باشه! بس که حسابشده و کافی و وافی بود.
به علاوه عوامل و فرزین محدث گرامی، باید بگم که بسیار "آدمهای حسابی"ای هستید که حساب چند دقیقه وقت مخاطب رو هم کردید و عذر خواستید، برام خیلی محترمید پس ما مهمونهای خارج از ظرفیتها باید از شما عذر بخوایم.
دوستتون داشتم
دم شما گرم