مهران میری رو اولین بار زمانی که دانشجو بودیم توی دانشگاه تهران دیدم و اوایل هم فکر میکردم همدانشکدهای هستیم.
اولین اجرایی که ازش دیدم نمایشی بود به اسم «ترسیم پنجضلعی» (مطمئن نیستم اسم رو درست گفته باشم) نوشته و کارگردانی احمد سلگی بازیش هنوز توی ذهنمه نقش یه پسر مریض بود که من واقعا فکر کرده بودم کلا مریض احواله خودش. 😁
نمایش بعدی تی که ازش دیدم نمایش «هویت پروانههای مرده» بود که اونجا هم دیدنی بود.
گذشت تا باهم دوست صمیمی شدیم و متوجه شدم چقدر مهران بامزهاس که تو کارهای که من ازش دیده بودم این وجه کمیکش رو نداشت و با خودم گفتم باید مهران یه کمدی بازی کنه.
یه فیلم کوتاه ازش دیدم که سعید زارعی ساخته بود و تو اون ، مهران خیلی خوب و متفاوت بود و دیگه مطمئن شدم مهران به شدت بازیگر خوبیه کافیه جاهای مختلف بذاریش و اونم شکل همون نقش رو میگیره.
«حرفهای » رو که نوشتم متن رو دادم بهش گفتم مهران به جز جاستین که برای امیر نوروزی نوشتم ، انتخاب کن، هرنقشی که دوست داری و فکر میکنی که مال توئه رو بردار.
مهران هم مارسل دسایی یا فرمانده رو انتخاب کرد. توی دورخونی انقدر نقش رو مال خود کرد که من توی بازنویس متن انگار مهران کنارم نشسته بود و خودش دیالوگهاش رو میگفت.
روزی که مارسل دسایی رو مینوشتم هیچوقت فکر نمیکردم انقدر کاراکتر جذاب و شیرینی بشه.
خوشحالم که مهران یه همچین مارسلی ساخته.