این کار یک سعید چنگیزیان بسیار خوب داشت در نقش هنگامه. اما نکاتی وجود داشت که مرا از کار منفک میکرد. متوجه منطق مطرح شده پنجره ها نشدم، البته که شاید چون رشته تحصیلی و کاری من معماری است ناخودآگاه متوجه منطق اشتباهی میشدم که تماشاگران دیگر را اینقدر مثل من درگیر نمیکرد. متوجه ارتباط هفت شهر عشق عطار و سیر و سلوک عرفانی و داستان هم نشدم. یعنی داستان به نظرم داشت کار خودش را به درستی انجام میداد این ربط دادن بین این موضوعات مختلف هیچ ارزش افزوده ای برای کار نداشت، البته باز از نظر من. ولی جدا از این موارد داستان را دوست داشتم و قابهای ساخته شده را و صد البته شخصیت هنگامه را که توانست کاملا مرا با زنانگی ام روبرو کند و در لیست کارهایی قرار گرفت که همیشه جایی در ذهنم باقی خواهد ماند