امروز این اجرا رو دیدم. حقیقتا به من خیلی خوش گذشت. من ژپتو رو توی ایرانشهر دیده بودم قبلا و کلّا این اثر انگشتی که کارای اوشان محمودی دارن برام خیلی دوستداشتنیه. الان دیدم این اجرا هم مثل این که توی ایرانشهر بوده اوّل. راستش یه کم دلم خواست کاش اونو دیده بودم. کلّا سالن اصلی تئاتر شهر یه کم اون میزان نزدیکیای که دوست دارم با نمایش داشته باشم رو نداره. و این که راستش من یه جاهایی صدا رو درست نمیشنیدم. مخصوصا توی آهنگا و مخصوصا آهنگ آخر که اطّلاعات مهمّی هم توش بود تا جایی که فهمیدم :)) چقدر حضور مرتی عزیز زاده برام جالب بود. کار اینجوری بود که اوّل یه کم طول کشید تا با فضاش و مدلش اخت شم امّا بعدش واقعا لذّت برم. حظّ بصری. در مورد متن هم راستش من روی گلدرشت بودن پیامها و اینا شخصا خیلی حسّاسم ولی اتّفاقا این کار برام تقریبا اصلا توذوقزننده نبود و اتّفاقا از همینش خوشم اومد. به جز یکی دوتا صحنه یا دیالوگ مثلا که اونم دیگه فدای سرشون واقعا.
خلاصه اطّلاعی ندارم در کل خیلی خسته نباشین :))**