در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | وحید شاه وردی لو درباره نمایش رومئو و ژولیت: بانو سیما تیرانداز، بار دیگر، متدهای کارگردانی را برای عموم تماشاگران
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:41:26
بانو سیما تیرانداز، بار دیگر، متدهای کارگردانی را برای عموم تماشاگران خود عرضه کردند؛
هم‌گرایی بیننده با هدف نمایش، بیرون از سالن، وقتی در انتظار نمایش هستید شکل می‌گیرد. اجازه داده می‌شود تا شما کمی هم‌همه کنید و بروید برای گپ و گفت ولی ناگهان! نظرها، معطوف به، نقطه‌ای می‌گردد؛ شما می‌شوید سندلی. برنامه از این قرار است: یک گروه هنرمند، چند ساعت با اولین اجرای خود فاصله دارند و آن‌ها درحال مهیا ساختن شرایط‌شان هستند تا این‌که پرسش و پاسخی ایجاد می‌شود که بر روند ماجرا تأثیر می‌گذارد.
نکات آموزشی بسیاری در این نمایش به کارگردانی خانم تیرانداز وجود دارد؛
صدا، نور، حرکت! نمایش شروع می‌شود؛ به همین راحتی! اما اگر بخواهم خمیرش را بکاوم، صدا می‌شود عاملی که سر گوش‌ها را در قسمت انتظار به سوی خودش کشانده؛ نور همان چشمک نور تماشاگران و باکس صحنه است که شهادت به حضورش فی ما بین نمایش تا بیننده دارد و حرکت با توقّف و توجّه بیننده نسبت به آنچه درون باکس، متحرّک است، آغاز می‌شود. صنعت جان‌بخشی همراه با پارادوکسیته خود، صنعت جدیدی را خلق می‌کند به عنوان جان‌گیری. شاید این اصطلاح به نظر انتزاعی بیاید اما در حقیقت اینطور نیست. مخاطب اختیاری از خود ندارد. مخاطب طرف توجه خطابه مقرّر گشته و نشسته است. تکانی نمی‌خورد مگر به اراده‌ی عروسک‌گردانی که ریسمان به جان آنان انداخته. تصدیقش هم هم‌همه‌ی... بیرونی که به درون سالن کشیده شد و شما نه تنها ورود نکردید بلکه به شوخی پس از آن ری‌اکشن مثبت هم نشان دادید و در نهایت ادامه‌ی ماجرا دو خط عقب‌تر از مرافعه‌ی پیش آمده، به پیش ... دیدن ادامه ›› می‌آید[!]
آیا جان شما اسیر ریسمان دست نخ‌گردان شما نیست؟ همراهی شما تشویق می‌شود! تکنیک ری‌پلی در کارگردانی این بخش از نمایش می‌توانست مفاهیم گسترده‌تری را برای بیننده ایجاد سؤال نماید که... نه مگر اولین نمایش‌نامه‌ها تمثیلی از فلسفه‌های گوناگونی بودند که برای تفهیم بصری قصه می‌یافتند. به مانند غار افلاطون و عالم مُثُل و مرگ تراژیک سقراط! اما... باید اذعان داشت که هنر تئاتر بسیار قدیمی‌تر از فهم فلسفه توسط بشر شکل گرفته است و جوینده شاید بکاود «پس با این حساب هنر تئاتر هیچ ربطی به فلسفه ندارد!» ولی بیایید به غار افلاطون برویم؛ شبیه نمایش است نه؟ نورپردازی با آتش (نور صحنه) و خورشید (نور موضع) درحالی که برای دیدن نور خورشید خاموشی آتش (نور صحنه) الزامیست. کارگردان رومئو و ژولیت هیچ‌گاه صحنه‌اش را در خاموشی نبرد. او در عین آگاهی به الزام آن، وجه‌ی آوانگارد کارش را با نورهای قسمتی به هم پیوسته‌ای ثبت و ضبط کرد و خواست بیننده بداند دارد ماجرای امروزی رومئو و ژولیت را با گفتن مسائل اجتماعی روز و ارتباط یافته به هم، یادآور نظر فروغ فرخزاد در خصوص لیلی‌ها و مجنون‌های الآنی می‌گردد. سیما تیرانداز این نقشه را کشیده و نورپردازی نمایش این چراغ قوه را در بوم بلک‌باکس عمارت نوفل‌لوشاتو که مانند غار افلاطون سیاهست، روشن کرده زاویه‌ی دید و حرکت را برای بیننده مشخص می‌کند. اگر نه بگوییم به تقدم فلسفه بر تئاتر باید بپذیریم که تئاتر خود عاملی برای درک فلسفه بود... به طرزی «فلسفیدن از تئاتر» شروع شد.
نجوا وارد باکس می‌شود؛
موسیقی صحنه برای بیننده حکم کاراکتری را پیدا کرده بود که قرار است در کنار صحنه‌ی رومئو و ژولیت ایفای نقش نماید اما اگر از چشم موسیقی نگاه کنیم، ما خود را در موقعیت اجرا برای یک نمایش می‌بینیم. پس ما زندگی دیگری داریم؛ مطمئناً در جای موسیقی صحنه رومئو و ژولیت برای همه لذت‌بخش است ولی درخصوص کاربرد موسیقی از نگاه خانم تیرانداز بودن، تجربه‌ای تازه و زیباست. موسیقی آنقدر متناسب نواخته شد که به میخ پایانی نمایش ضربه‌ی آخر را زد و کلمه پیش از به زبان رانده شدنش، به آواز رنده شد. هم‌کاری نور و موسیقی، صحنه را برای جمع‌بندی نمایش و نتیجه‌ای که در بر دارد، روبه‌راه می‌نماید. شاید توانست از مونولوگ‌های دلنشینی که نگفته گفته شد، در نظرش گرفت! در پایان جان تازه‌ای خواهید گرفت؛ حال، باز می‌گویید جان‌بخشی و جان‌گیری انتزاعی است!؟
آیا بازیگران هم به اندازه‌ی کارگردان موفق بوده‌اند یا تنها سوار بر کرجی کارگردان، به سلامت به ساحل انتها رسیده‌اند؟
نمی‌توان گفت بازی‌ بازیگرها در سطوح پایینی قرار دارد ولی در عمق بسیطی هم نیست! حالا که سخن به بازیگری رسید، نکته‌ای یادم آمد از میزانسنی که خانم تیرانداز به بازیگرهای خود در خصوص موسیقی صحنه داده است. جایی می‌آید که نوازنده ساز خود را رها کرده می‌گوید می‌رود سیگار بگیراند؛ جایی هم بعد از گلاویزی می‌گوید اصلا به من چه مربوط است و باز هم صحنه را ترک می‌کند. نکته اینجاست که هر بار که موسیقی صحنه می‌خواهد خارج بشود کسی هست که ساز را در دست بگیرد و آن‌جا در آن گوشه فاصله‌ی زیادی با کانون توجه بیننده داشته باشد... اگر روزی میسّر شد دوست دارم علت آن را با سوالی دیگر از خانم تیرانداز جویا شوم!
و در پایان باید بگویم بررسی نمایشنامه را پس از پایان یافتن نمایش، در همین صفحه به اشتراک خواهم گذاشت. و در خصوص کلیشه بودن یا نبودن آن سخنی خواهیم گفت.
از یکایک عوامل نمایش رومئو و ژولیت کمال تشکر را دارم و برای شما آرزوی بهترین‌ها. آرزومندم چون که بانو سیما تیرانداز توانسته است برای اعضای آکادمی خود، افق دوربردی را در نظر بگیرد؛ منتها روشنی آن تا منتهی الیه بستگی به ذوقِ رقابت‌طلبانه‌ی شما دارد. موفق باشید.
وحید شاه وَرد - ۱۴۰۲/۰۳/۱۱